خلاصه داستان قسمت آخر سریال قورباغه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال قورباغه به کارگردانی هومن سیدی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال قورباغه داستانی درام و اجتماعی دارد، داستان این سریال به مشکلات جامعه و تأثیرات آن بر روی هر فرد میپردازد.
نقد قسمت آخر سریال قورباغه
*اشاره به سکانس معروف بارش قورباغه در فیلم «مگنولیا» ساخته پل توماس اندرسون
قسمت اول سریال قورباغه
داستان سریال قوربافه از رفاقت سه تا پسر با یکدیگر آغاز می شود…
سه پسر به نام های رامین، فرید و جواد با هم رفیق هستند و از بچه های شهرک اکباتان میباشند و باهم درحال خوش و بش گذران روز خود میباشند که یکی از مامورهای شهرک کشته میشود و آن ها ترسیده از محل فرار میکنند اما رامین برمیگردد و با برداشتن اسلحه بعد از آن فرار میکند و خودش را به دوستانش میرساند.
آن ها به یک پاساژ رفته اند و با دزدین یک کت به سر قرار با یک دختر میروند که از آن جا نیز دست خالی برمیگردند…
رامین از کاری که کرده است ترس تمام وجودش را گرفته است و حواسش هیچ به خودش نیست، آن ها زیر یک پل میروند و به مناسب چهارشنبه سوری بزن و برقص میکنند و رامین باز هم گوشه ای ایستاده که با پایان مراسم جواد یکی از دوست ها می گوید اسلحه را از او کش رفته است و متوجه نشده است که باهم بحث و دعوا میکنند و در آخر تصمیم میگیرند با اسلحه به خانه یکی از دوست های دست و پا جلفتی شان برود دلار هایش را بدزدند…
آن ها در مسیر رفتن با یکدیگر بحثشان میشود و رامین و جواد با یکدیگر دعوا میکنند که پلیس بهشان میچسبد اما با طبیعی بازی از دست مامور ها فرار میکنند و به خانه دوست رامین میروند، اسلحه دست فرید است، حال فرید و جواد خوب نیست و چت کرده اند که پس از درگیری با آن مرد فرید تحت تاثیر قرار میگیرد، خودش، فرید و رامین را میکشد
خلاصه داستان قسمت دوم سریال قورباغه
دو نفر جنازه های رامین، جواد و فرید را جمع کرده اند که متوجه میشوند رامین هنوز زنده است و یکی از آن به سراغش میرود و باری دیگر یک تیر در قلبش شلیک میکند.
گذشته – دوازده سال قبل –
دو نفر خودشان را از کارکنان شهرداری معرفی میکنند و میگویند وظیفه دارند سگ های ولگرد منطقه را بزنند و هر روز به خرابه ها میروند و تعداد زیادی سگ را میکشند که در این میان اشتباهشان باعث میشود و سروش یکی از آن ها یک آدم را بکشد و همه آن ها پشت او را میگیرند و میگویند کارش غیرعمد بوده است و برایش مشکلی پیش نمیآید اما او ترسیده فرار می کند که مامور ها او را دمه در خانشان دستگیر میکنند.
دادگاه او برگزار میشود و گویا خانواده مقتول دیه میخواهند و حتی صحبت های وکیلش هم باعث نمیشود که آن ها رضایت بدهند و سروش با او صحبت میکند که تا آخر عمر تعهد دهد از او مراقبت کند و ماهیانه خرجش را بدهد که پس از صحبت با وکلیش موافقت میکند و از زندان آزاد میشود و با او باهم همخانه میشوند.
کسی که قرار بود دست سروش را بند کند گویا کارش خلاف است، خلاف از هر مدل… او حالا با همان پسر مقتول کار انجام میدهد و با دزدیدن ماشین های مدل جدید آن ها را اوراق میکند یا به درخواست دیگران بالا سر این و اون میرود و آن ها را میترساند که یکی از آن ها پدر پسری است که متهم به زدن همسرش شده است.
وضعیت سروش و آن پسر عوض شده است. پسری که برای شکایت از پدرش به سراغ آن ها رفته بود، آدرس خانه شان را پیدا کرده است و حالا به سراغ آن ها رفته است و میگوید مادرش از فرط کتک های پدرش کشته شده است و آن ها با همدستی یکدیگر مردی که میگفت پدرش است را کشتند و در بیابان رها کردند.
اکنون
سروش و آن پسر در ماشین باهم درحال صحبت هستند و درباره نوری و وضعیت زندگی خودشان صحبت میکنند که بعد از گذشتن از مسیر طولانی به نوری میرسند و با گذاشتن جنازه ها در ماشین سناریو مرگشان را میچینند و با خبر کردن ماموران میروند.
رامین نمرده است و با رفتن آن ها تمام نقشه را تغییر میدهد تا زندان نیوفتد و مشکلی برای او پیش نیاید…
خلاصه داستان قسمت سوم سریال قورباغه
ماموری درحال بازجویی از رامین میباشد تا شب حادثه را برای آن ها بازگو کند، رامین تمام صحنه ها را بر علیه فرید تعریف میکند و خودش را عقب میکشد و بازپرس پرونده پس از گرفتن اطلاعات او را آزاد میکند.
رامین به شهرک میرود تا به خانه برود که خانواده اش با خانواده پدر فرید دعوایشان میشود و خانواده رامین از آن ها دیه میخواهد اما رامین میگوید که دیه نمیخواهم که باعث شک برادر فرید میشود.
پدر رامین با او دعوا میکند و میگوید هرچقدر که خرج دوا و درمان و بیمارستانت کرده ام را میخواهم، رامین از خانه بیرون میزند که برادر فرید باز هم سر راهش سبز میشود و میگوید دروغ گفتی و هرچی که وسط هست را نصف نصف باید بدهی وگرنه همه چیز را به پلیس ها میگوید.
رامین برای گرفتن پاسپورت به سراغ کسی میرود اما چون پول ندارد کاری برایش انجام نمیدهند.
رامین با برداشتن کیفی به در ویلا نوری میرود که داداش فرید نیز سر راهش سبز میشود و بعد از فهمیدن ماجرا دوتایی به داخل ویلای نوری میروند و با صحبت رامین دیه جواد و فرید را با یکی از ماشین های نوری را میگیرد و همراه با برادر فرید میرود.
نوری عصبی میشود و میگوید اگر یکبار دیگه برگردد او را داخل همان ماشین آتیش میزند.
رامین و برادر فرید با ماشین نوری در خیابان ها دور میزنند که هرکسی از کنارشان رد میشود توجهشان را جلب میکند و دختر ها سعی میکنند مخ رامین را بزنند اما او عصبی است.
رامین به سراغ پسری که قرار بود برایش پاسپورت جعلی درست کند، میرود و با دادن پول ها به او میگوید هرچه سریعتر کارش را راه بیاندازد.
داداش فرید که از رامین عصبی است از طریق شوهر خواهر رامین او را پیدا میکند تا ازش سهم پول هایش را بگیرد که رامین به دنبالش میرود و توی مسیر بحث میکنند و او میگوید اگر که سهمش را بدهد دیگر هیچ کاری با او ندارد.
رامین مقداری پول به او میدهد اما قبل از رفتنش میخواهد که پول هایش را برایشنگه دارد که او قبول نمیکند و میگوید باز هم قالش میگذارد اما رامین تا پایین با او میرود و به او میگوید خرج موادش را میدهد.
فرهاد جلو میرود و جایی مینشیند تا یک نفر دیگر برایش تزریق کند و گویا هماهنگ کرده است تا او را بکشند و رامین مردنش را نگاه میکند.