خلاصه داستان قسمت آخر سریال کره ای ارثیه از شبکه پنج

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت آخر سریال کره ای ارثیه از شبکه پنج را می خوانید، با ما همراه باشید. داستان سریال ارثیه درباره زندگی یک نقاش معروف است که برای تولدش قصد دارد، خانواده اش را دور هم جمع کند. این نقاش که از بیماری خاصی رنج می‌برد، فکر می‌کند این آخرین تولدش است. فردا روز تولد او به طرز مشکوکی فوت می‌کند و همه مظنون به قتل او هستند.

قسمت آخر سریال کره ای ارثیه

بیدنا در حال خواندن ادامه دفترچه ای که آقای مون داده، می باشد که یهو از جاش بلند میشه و تابلویی که عکس یه مادر و بچه بود را از روی دیوار بر می دارد، جیا جلویش را می گیرد که او میگه این تابلو باید نابود بشه و شروع به کوبیدن آن به بغل دیوار می کند، همه دور آن ها جمع شده اند که یک نقاشی دیگر از پشت آن روی زمین می افتد، سو یونگ با دیدن آن روی زمین می افتد و شروع به گریه کردن می کند، بعد از آن به اتاقش می رود و خاطراتش با این هو که او این همه بچه می خواسته را به خاطر می آورد…
بیدنا با مدارکی که بر علیه سو یونگ دارد، به اتاق او می رود و آن ها را بهش می دهد که حرص سو یونگ در می آید و می گوید تو منو یاد پدرت می اندازی و به همین خاطر ازت بدم میاد…
پلیس ها به خانه آقای یو رفته اند و خبر فوت آقای مون به همراه یک تابلو را به آن ها می دهند که سو یونگ شوکه نگاه می کند و به اتاقش می رود و دفترچه و فلش را بر می دارد و شروع به خواندن دفترچه می کند، او لحظه های همکاریش با آقای مون و قتل این هو را به خاطر می آورد و رو به خودش می گوید تو اون هیولای واقعی بودی و حالش خوش نیست…
عموی بیدنا از این که آقای مون مرده، خوش حاله… از طرفی دیگر خانم پارک شروع به داد کشیدن کرده است و به همه میگه نقاشی ها دزدیده شده اند، خانم وکیل هم به آن جا رفته و میگه دیشب یک نفر به دفتر من آمده و فقط و فقط وصیت نامه آقای یو را دزدیده است…
هه جون به همراه پلیس ها به محلی که پدرش خاک شده، رفته است… آن ها بعد از کندن زمین تکه هایی از استخوان های جنازه را پیدا می کنند، هه جون هم تا جایی که می تواند، اشک می ریزد و گریه می کند…
بیدنا به داخل خانه برگشته است که سو یونگ بهش میگه می خوام خودم و به پلیس معرفی کنم، بیدنا ازش می پرسه که چرا می خوای این کار و کنی و او میگه با این وجود که دیره می خوام این قصه نفرت انگیز تموم بشه اما بیدنا میگه پس لاقل قبل از آن یه کاری برای من انجام بدید…
عموی بیدنا تصمیم به فروش همه اموال برادرش کرده تا آن ها را به پول تبدیل کند، بیدنا یه عالمه برای خانم پارک غذا درست کرده است و معلومه که می خواد براش کاری انجام بده، هه جون هم به سراغ سان رفته و او را راضی می کند تا بر علیه پدرش کاری بکند…
جیا با این نقشه مخالفه، هه جون هم شروع به توضیح نقشه کرده است که جیا مدام محالفت می کنه ولی از ترس این که از نقشه کنارش نگذارن، باهاشون همراهی می کنه…
عموی بیدنا گالری را راه انداخته است، آن ها طبق نقشه ای که کشیدن وارد عمل شده اند، هر کدام به یک شکل وارد گالری شده اند تا نقششون رو ایفا کنند…
جیا و بیدنا به سراغ خانمی رفته اند، بیدنا به او می گوید شما بدون اجازه من که دخترشم یک گالری با آثار پدرم زده اید و بابد همین الان جلوشو بگیرید…
جیا هم میگه برادر شوهر سابق من کلاهبرداره و الان هم می خواد با پول فروش تابلو ها فرار کند که او از راه می رسد و با هم دعوایشان می شود…
مراسم مزایده شروع شده که هه جون طبق نقشه در این مراسم فیلمی از جنایت عموش که کار های آقای مون را به عنوان کار های خودش جا می زده نشان می دهد و مراسم را بهم می ریزد…
تمامی حضار در نمایشگاه بیرون می روند و بعد از آن بیدنا و باقی اعضای خانه هم به او پوزخند می زنند و می روند…
سو یونگ در حال رفتن به اداره پلیس برای معرفی خودش است، بیدنا او را بدرقه می کند و با هم حرف می زنند، سان و بیدنا به اخبار اعتراف سو یونگ گوش می دهند و لبخند می زنند…
خانم وکیل به خانه آن ها رفته است و میگه بعد از گذشتن شما از ارثیه من تونستم خسارت نمایشگاه رو بدم و الان تنها این خونه برای شما باقی مانده و می رود…
باقی کسانی که در خانه هستند هم به جز سان جدا جدا وسایلشان را جمع می کنند و از آن خانه می روند.
جیا به دیدن سو یونگ رفته و از او به خاطر این که تو زندگیش دخالت کرده و درون او را پر از کینه کرده، عذر خواهی می کند و به بیرون می آید، بیدنا کلی غر می زنه که دلش می خواسته همراه با او به داخل برود اما مادرش میگه بذار برای یک فرصت دیگه و با هم سوار ماشین می شوند و مامانش کلی غر می زنه که نباید از ارثیه ات می گذشتی تا لاقل الان یک خونه از خودمون داشتیم نه که من کار نیمه وقت انجام بدم که بیدنا لبخند میزنه و میگه به جاش این جوری بیشتر دوست دارم…
تمام اعضای خانواده به سوی زندگی خودشان رفته اند و هر کسی سرش به کار خودش گرم است…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا