خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای شبح را بگیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای شبح را بگیر که در ۲۳ قسمت ساخته شده و از شبکه پنج تهران پخش می شود، را می خوانید… با ما همراه باشید. داستان این سریال درباره ی زنی به نام یو ریونگ است که یک کارآگاه پلیس تازه کار می باشد. خواهر دوقلوی او مبتلا به اوتیسم ناپدید شده است و یو ریونگ برای یافتن خواهرش به تیم پلیس مترو می پیوندد تا او را پیدا کند. یو ریونگ دارای حس عدالت طلبی قوی و قوه ادراک ماوراء طببعی است. او از این حس و نیرو برای حل کردن پرونده ها استفاده می کند ولی اکثر اوقات بدلیل عجول بودن دچار دردسر می شود.

قسمت چهارم سریال کره ای شبح را بگیر

داخل دادگاه همه قصد مجازات و تعلیق افسر یو را دارند که با حمایت سربازرس کو کمی نرم می شوند ولی خود افسر یو میگه من اصلااز کاری که کردم پشیمون نیستم و ممکنه باز هم انجام بدم که همه شوکه می شوند اما خانم رئیس کل او را می بخشه و به جاش بخشیاز حقوق سربازرس کو را بخاطر این که خودش شلیک نکرده، کم می کند و اصرار های افسر یو هم که میگه او بیهوش شده بود، کاریبراش نمی کنه

بعد از تموم شدن دادگاه، سربازرس کو و افسر یو دو نفر دیگر از افسران بیرون رفته اند و غذا می خورند، سربازرس کو هم به خاطر کمشدن حقوقش ناراحته و نمی دونه که حالا باید برای هزینه های مادرش چیکار کنه

آن دو با هم غذا می خورند و درباره این که چه مدارک ورزشی داره حرف می زنند که سربازرس کو از سر جاش بلند میشه تا خودینشون بده، ولی کلید هایش از داخل جیبش میافته تو قابلمه نودل و او آن را بر می دارد و می برد

آقایی بیرون از اتاق آن ها یواشکی از صورت یوری یونگ عکس می گیرد، یوری یونگ برای شستن کلید نودلی به دستشویی رفته است کهپشت سرش سربازرس کو هم می رود تا برق ها را خاموش کند و هر دو باعث ترس هم دیگه می شوند و از طرفی دیگر هم شخصناشناس آن ها را زیر نظر دارد

رئیس اداره جنایی مترو تمام پرونده های مرتبط با شبح مترو را برداشته و آن ها را می خواند که کاغذی از لای یکی از آن ها می افتد وهمان پرونده خواهر دو قلو یوری یونگ است

سربازرس کو به دیدن رئیسش رفته و درباره شبح و اتفاق روز جشن صحبت می کنه و درباره مراحل تحقیقاتش حرف می زند و میگه ملخها همون عروسک های پشمالو بوده اند که مسئول آوردن عروسک ها به مراسم بوده با تهدید به سربازرس کو میگه هیچ کدوم از اینکاراش سبب بخشیده شدن و انجام نشدن مجازاتت نمیشه و میره

آقایی برای خرید یک اسلحه اسباب بازی به یک مغازه رفته است و آن را با کلی تخفیف برای پسرش می خرد و می رود

بعد از مدتی آن آقا برای خرید غذا به یک جایی می رود که سربازرس کو هم از راه می رسه که زن غذا فروش رو به مرد میگه که همه چیزرا به سربازرس کو بگه تا کمکش کنه ولی مرد خداحافظی می کند و می رود

سربازرس کو مشغول خوردن سوپش است که افسر یو هم به کنارش می رود و حرف کلید های امنیتی پیش میاد که او مضطرب میشه واز جاش بلند میشه تا بره که به رئیس دایره جنایی و دستیارش برخورد می کنه و کمی آن جا معطل می شود

دستیار دایره جنایی به افسر یو پیشنهاد میده که باهاشون کار کنه ولی او بی هیچ حرفی از آن جا می رود

سربازرس کو و افسر یو به یک ایستگاه مترو رفته اند تا عملیاتشون و انجام بدهند و سربازرس به افسر یو تاکید می کنه حواسش فقط بهکسایی باشه که چشمشون به کیف و وسایل دیگرانه

آن دو با هم سوار یک قطار می شوند که آقایی شروع به داد و بیداد می کنه و میگه پولمو دزدیدن و دیگران را می گردد که سربازرس وافسر یو او را مهار می کنند و به اداره خودشان می برنش

آن مرد کمی با پلیس ها حرف می زنه و به دنبال کار های خودش می رود که متوجه میشه دم مدرسه پسرش، آقایی نزدیکش ایستاده کهبدو به آن جا میره و با اون مرد همراه میشه تا پسرش به سلامت به خانه برود

اعضای تیم سربازرس کو در حال دیدن فیلم های مترو هستند که متوجه میشن مرد آهنگ فروش، پول های آن مرد را برداشته است و او رایک آدم عوضی می بینند که کمی بعد مرد آهنگ فروش با پسرش به اون جا میره و تمام پولش را پس می دهد

مرد ساعت فروش آن آقا را به جایی برده و تا جایی که می تواند، کتکش می زند و با گرفتن پسرش و همسرش تهدیدش می کند که مرد بیمهابا اشک می ریزه و گریه می کنه و التماس می کند که کاری با خانواده اش نداشته باشند

مادر سربازرس کو در اتاقش است که خانم پرستار برای گرفتن آزمایش به سمتش میره اما او روی دستگاه آب می ریزد و آن میسوزد

کمی بعد سربازرس کو در نقش نامزد مادرش به اون جا میره که با فهمیدن ماجرا کاملا جا می خوره ولی چیزی به روی مادرش نمی آوردو بعد از تموم شدن ملاقات با چند جا تماس می گیره تا پولی دستش بیاید

او بعد از مدتی به سرکارش برگشته که افسر یو میگه آقای مالباخته هنوز گوشیش خاموشه و او هم دستور میده با خانواده اش تماسبگیرند که می فهمند، از دیروز به خانه برنگشته، همسر و پسر آن مرد به اداره پلیس رفته اند و همسر او از آن ها خواهش می کند تا بهدنبال شوهرش بگردند که سربازرس کو قبول نمی کنه و افسر یو خودش خود مختار می پذیره

بعد از رفتن آن خانوم و پسرش، سربازرس کو به خاطر تصمیم بی اجازه افسر یو باهاش بحث می کنه و میگه ما این کار و نمی تونیمانجام بدیم و وظایف بیشتری داخل مترو بهش می دهد

سربازرس کو به دیدن چند شرکت لباس عروسکی رفته است که از بیمارستان تماس می گیرند و مقدار بدهی را می گویند و فقط تا آخرهفته برای پرداختش بهش مهلت می دهند

افسر یو یواشکی در محل کارش در حال بررسی پرونده گم شدن آن مرد است که به شماره تلفن جالبی برخورد می کنه و جا می خورد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا