خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال یاغی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال یاغی به کارگردانی محمد کارت  و تهیه کنندگی سید مازیار هاشمی را خواهیم داشت! با ما همراه باشید. سریال یاغی روایتگر درامی پر فراز و نشیب از سفر یک قهرمان است که شخصیت های متنوعی از طبقات مختلف اجتماعی در مسیر با او همراه می شوند یا برایش مانع می تراشند، یاغی باید از مرز درد و خستگی عبور کند.

قسمت یازدهم سریال یاغی

جاوید با ترس و لرز از خانه بهمن خان بیرون آمده و پیاده در خیابان ها قدم می زند که گوشی اش زنگ می خورد و شیما بهش زنگ میزند و اولتیماتوم می دهد که وقتش رو به پایانه و به هیچ کس فرصت بیشتر نمی دهد و قطع می کند

جاوید سریعا با بهمن خان تماس می گیرد و ریز به ریز مکالماتش با شیما را تعریف می کند و تلفن را قطع می کند، طلا در خانه حالشخراب است و به بهمن می گوید هر کاری که لازم است را باید انجام بدیم تا عاطفه به جای ما تاوان پس ندهد

رحمان در حیاط با بهمن درباره شیما حرف می زند و بهمن میگه بعد از این همه سال اصلا به اون فکر نمی کردم و دلم نمی خواستهمچین داستانی درست توی زمان مهم ترین اتفاق زندگیم پیش بیاد که رحمان میگه من مطمئنم تو قوی هستی و موفق میشی و خونه ایبزرگ تر از این جا که واسه پدر زنته می گیری که بهمن عصبی میشه و میگه تو این هاگیر واگیر من مسئله ای مهم تر از این دارم و بایدآدم سفید برای گیر انداختنش پیدا کنیم

جاوید در گوشی موبایلش عکس عاطی را نگاه می کند و حالش هیچ خوش نیست، روز بعد بهمن خان به همراه جاوید به باشگاه رفته تاامید را راضی کند که او دوباره به ورزشش ادامه بدهد و امروز روی تشک برود و بعد از کلی بالا و پایین بلاخره امید قبول می کند.

مسابقات روز دوم شروع شده است و جاوید از جایگاه بازی چند تا از دوستاش را نگاه می کند که بلاخره نوبتش می شود و بهمن خانقبل از این که او روی تشک برود، باهاش حرف می زند و می گوید من همه فکرامو کردم، تو فقط به فکر برنده شدن باش و پیدا کردنعاطی با من

جاوید روی تشک رفته است و همه دوستاش تا می تونند تشویقش می کنند و کمک مربیش هم از دور هواشو داره ولی آقا امید تنهانگاهش می کنه و هیچ نمی گه

مسابقه جاوید حسابی هیجانی و ۴ بر ۲ از حریفش عقب می افتد که همه با استرس نگاهش می کنند و در وقت استراحت دوستاش لحظهای از تشویقش دست نمی کشند و خلیل دوست صمیمی جاوید بهش التماس می کنه و قسمش میده که امروز هر طور شده برنده تشکباشه و دوباره مسابقه شروع می شود

جاوید قدرتی شروع می کنه و از حریفش جلو می افته ولی با بی احتیاطی دوباره عقب می افته که آقا امید از جاش بلند میشه و دوبارهتیم ملی و به خاطرش میاره و جاوید یه فن قشنگ به حریفش می زنه و تو ثانیه های پایانی می بره

همه خوشحالی می کنند و مربیش او را روی کولش می برد و دوستاش همه به سمتش میرن و بغلش می کنند

بعد از مسابقه بهمن خان نقشه اش را به جاوید می گوید و جاوید میگه تنها کسی که می تونه بهمون کمک کنه، اسی قلکه، ولی بهمن میگهاون به ما کمک نمی کنه که جاوید میگه من مطمئنم

بهمن خان به همراه جاوید و رحمان به گاراژ اسی قلک رفته اند، اسی اول قبول نمی کند و می گوید من توبه کردم، بهمن خان رقمپیشنهادیشو بهش میده و بعد از کلی چک و چونه بلاخره قبول می کنند

بعد از تاریک شدن هوا، دو نفر از دوستای جاوید در لباس رفتگر داخل کوچه خانه بهمن را می گردند و دنبال دوربین هستند، کمی بعدیک ماشین ون که در آن بهمن خان و آدم هایش هستند به آن جا می روند و با اشاره یکی از دوستای جاوید، اسی قلک و آدماش به داخلکوچه میرن تا نقشه رو شروع کنن و اسی هم به علی گرگین میگه ته کوچه پار کنه و اسی بعد از گرفتن پیام پر شالتم از علی گرگین بهیکی از آدم هاش که هم بچه محل خودشه هم دوست جاوید میگه خاموشی منطقه رو بزنه

جاوید استرس داره و میگه کاش واقعیت و به رفیقام گفته بودیم تا رگی توی کار بمونن که بهمن خان میگه اگر اسی قلک می فهمیدراستشو بهش نگفتیم ممکن بود تو کارمون سنگ بندازه

بعد از شروع خاموشی، اسی به همه بچه هاش علامت میده کارشون و شروع کنن و شروع به چپ کردن دوربین ها می کنند و اسی واحدها رو نگاه می کنه تا ببینه کسی پشت شیشه ها میاد یا نه و آمار هر کسی که از پنجره کله کشی می کنه یا پشت شیشه است را تماما بهعلی گرگین می دهند و او داخل جایی می نویسد

بعد از گذشت مدتی، بهمن خان به اسی خبر میده که تیم خانه رو آماده بشه و علی سراغ آدم های پشت وانتش می رود و می گوید یهجوری لیز می خورید می رید تو که هیچ مشکلی پیش نیاد و فکر کنه همه چیز خواب بوده

علی گرگین بعد از دادن اطلاعات لازم به آدم هاش به داخل ماشین می رود که متوجه ماشین گشت می شود و ترسیده به همه اطلاع میدهولی اسی قلک خیالشون و راحت می کنه و بعد از سنگ قلاب کردن مامور ها، بهمن خان میگه همه خانه رو ها کارشون و شروع کنند واسی هم میگه الان برق و وصل می کنم و بچه ها باراباسی کار و در میارن

بعد از وصل شدن برق آدم های علی گرگین به داخل خانه ها می روند و کارشون را شروع می کنندآن ها هر کسی که بیدار است را بهطریقی بیهوش می کنند و کل خانه را می گردند و هر کدوم به اسی پیام می دهند و می گویند هیچ خبری نبود و خبر بیرون آمدنشان رامی دهند ولی رضا و همراهش هنوز موفق به داخل شدن نشده اند و خود اسی بعد از عوض کردن لباساش به داخل ساختمان می رود ودر را باز می کند و همان جا مانیتور رو به خیابان و دوربین پشت پنجره را می بیند و با آدم هاش به داخل می رود که کسی را داخل نمیبیند و بعد از چند دقیقه آقایی از سرویس بهداشتی بیرون می آید که اسی قلک، او را از پشت بیهوش می کند و به بهمن خان می گویدشخص مورد نظر پیدا شد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا