خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۱۰ سریال ترکی نامادری
هایریش دم در اتاق جم میره تا ازش عذرخواهی کنه او به داخل میره و باهاش حرف میزنه که جم می بخشتش، هایریش میگه آیچا هم پشت در وایساده به من گفت اول بیام باهات حرف بزنم آروم که شدی بعد بگم بیاد جم خودش میگه الان پشت در؟ و خودش میره پیش آیچا و بغلش میکنه و میگه که از دستشون دیگه ناراحت نیست. مروت به خانه فاروق اومده تا سر بزنه به سراپ. او با مادرش تو خونه در حال حرف زدنن و سراپ میگه که قراره با فاروق باهم بریم هتل برای امضاء یه قرارداد منو به عنوان همراه داره میبره و حس قدرت به خودش گرفه که همان موقع هایریش میاد و سراپ با دیدن بسته هدیه ای تو دستش میگه این چیه؟ هایریش میگه آقا فاروق سفارش داده بودن واسه افسون خانم خدابیامرز هم خیلی هدیه میخرید. سراپ میگه بده من میبرم زحمت نکش سپس جعبه را میگیره و به اتاق فاروق میره. او جعبه را باز میکنه و میبینه که یه دستبنده. سراپ حسابی خوشش میاد و به مامانش میگه حتما واسه من گرفته مروت میگه تو؟ چرا؟ الکی دلتو صابون نزن یهو میبینی واسه تو نیست میخوره تو ذوقت اما سراپ میگه پس برای کی گرفته؟ با من میخواد بره هتل واسه منه دیگه چقدرم باب سلیقمه! سپس میزاره اونجا و مروت میگه پس اداره خونه رو تو دستت بگیر.
آنها به آشپزخانه میرن و سراپ درباره صبحانه هایی که درست کردن میگه بهتره دیگه یخورده ببریم برنامه غذاییو رو به سالم من یه برنامه جدید درست میکنم این غذاهای سرخ کردین زیاد خوب نیست آنها جا میخورن و آیچا میگه بچه ها با غذاهای مامان من بزرگ شدن سراپ میگه من از غذاهای هایریش ایراد نگرفتم فقط گفتم سبکو تغییر بدیم سپس بعد از کمی حرف زدن ار اونجا میرن. نیسان از اینکه جم قراره با سراپ ازدواج کنه کمی بهم ریخته ست که میره تو حیاط میشینه جم میره پیشش و میگه تو چرا اینجا نشستی؟ از چی ناراحتی؟ نیسان الکی غر میزنه و میگه که نه من ناراحت نیستم چرا به من گیر میدین؟ جم جا میخوره. فاروق به خانه رفته و تو اتاقش دستبندی که گرفته بود را به ناز نشون میده. سراپ وقتی اونجا میره ناز بهش دستبندو نشون میده و میگه ببین چه خوشگله سراپ تایید میکنه که ناز میگه حتما خاله ایپک خوشش میاد سراپ با تعجب میگه چی؟ خاله ایپک؟ نار میگه آره بابام واسه کادو تولدش گرفته منم برم ببینم چی بگیرم واسش و میره. فاروق از رفتار سراپ به شک میکنه.
بعد از رفتن سراپ، فاروق به همه ی کارهای سراپ از وقتی که اومده تا به اون لحظه فکر میکنه و یه حدس هایی میزنه که او بهش یه حس هایی داره واسه همین سریعا به ایپک زنگ میزنه و میگه که سراپ نمیتونه بیاد و ازش میخواد تا با او بیاد برن هتل ایپک قبول میکنه. او به خانه فاروق میره و تو حیاط با نیسان و ناز نشسته و داره موهای ناز را میبافه که سراپ اونارو میبینه و میره پیششون. او به ایپک میگه چیزی شده؟ جلسه چیشد؟ به مشکل که نخورده؟ ایپک میگه نه به مشکل نخورده فاروق گفت نصفه نگهش دارم بریم هتل واسه قرارداد بعد که اومدیم بقیه جلسه رو بریم سراپ شوکه میشه و میگه چی؟ تو هم میای؟ ایپک میگه فاروق به من گفت تو نمیتونی بیای و ازم خواست من باهاش برم سراپ شوکه شده و خودشو جمع و جور میکنه و میره. تو خونه فاروق میبینتش و میگه من گفتم تو پیش بچه ها تو خونه باشی خیلی بهتره واسه همین به ایپک گفتم بیاد سراپ میگه هرجور شما صلاح میدونین آقا فاروق و به اتاقش میره. او از عصبانیت کیفشو پرت میکنه و ملافه شو جلو دهنش میگیره و داد میزنه و رو زمین دو زانو میشینه…