خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
رویا پیش هان می رود سعی میکنه تا به هان نزدیک شود و بهش میگه آدم دوست داره تورا به فرزند خواندگی قبول کنه، چشمات پر از غمه گفتم شاید دوست داشته باشی با کسی درد و دل کنی، حرف بزنی. هان بهش میگه تو از خودت بگو همیشه دوست داری به مردهای مشکل دار نزدیک بشی؟ رویا چیزی نمیگه. رویا اسمش رو میپرسه هان اسمش را بهش میگه. رویا ازش میپرسه که چرا اسم منو نمیپرسی؟ هان بهش میگه چون من فراموش می کنم. رویا خودش را معرفی میکنه و میگه شرط میبندم باهات که منو فراموش نمیکنی و دست آشنایی به طرف هان دراز میکند و آن دو باهم دیگه دست میدهند. رویا به هان میگه تو همیشه همه چیزو زود فراموش می کنی؟ هیچی تو یادت نمیمونه؟ هان چهره غمگین به خودش میگیره که رویا از چهره اش همه چیز را می فهمد. رویا بهش میگه امیدوارم از این به بعد اتفاق های خوبی واست بیفته و جور دیگه ای زندگی برات رقم بخوره.
هان با شنیدن این جمله یاد روز آشناییش با اینجی میافتد که او هم همین حرفو بهش زده بود. همان موقع آنیل با دوتا قایق کاغذی پیش هان میاد و با دیدن اون دختر به هان میگه این فرفری کیه؟ هان بهش میگه نمیدونم. آنیل اسمشو میپرسه که هان بهش میگه یادم نمیاد. آنیل ازش می خواد تا آنها را تنها بذاره و با هم دیگه قایق هایشان را تو استخر میاندازند. رویا از خانه شان بیرون زده و با چمدان به طرف خانه اسرا میرود. اسرا با باز کردن در وقتی با رویا روبرو میشه شوکه میشه و ازش می پرسه چه اتفاقی افتاده؟ حال خاله خوبه؟ رویا بهش میگه آره همه خوبن. من از خونه بیرون زدم امکانش هست چند روز اینجا پیشت بمونم؟ اسرا تعارف میکند تا بیاد داخل و بهش میگه خاله خبر داره که اومدی اینجا؟ رویا بهش میگه آره ولی دلیلی نداره که من هر کاری می کنم آنها بفهمن. من دیگه بزرگ شدم اسرا بهش میگه آفرین حرف منم همینه تو هر چقدر هم بزرگ بشی بازم باید به خانوادهات خبر بدی و ازت خبر داشته باشند که چیکار می کنی و کجا میری و به خاطر اینکه خاله عصبانی نشه و دلشوره نگیره همین الان بهش زنگ میزنم و خبر میدم.
رویا وقتی میبینه اسرا رفت تا به مادرش خبر بده همان موقع از خانه اسرا با عصبانیت بیرون میره. صبح زود صفیه وقتی از خواب بیدار میشه متوجه میشه که فقط یک دست لباس تو کمدش مونده. به خاطر همین به گلبن میگه دیگه هیچ لباس تمیزی برام نمونده باید شستن لباس های کثیف را شروع کنیم میدونم خیلی سخته اما خوب چاره ای نداریم. گلبن بهش پیشنهاد میده تا بره بیرون و برای جفتشون لباس بخره صفیه بهش میگه خوب بلاخره اونا هم کثیف میشن و باید شستن لباس ها را شروع کنیم. صفیه برای ناجی نامه مینویسه و به دروغ بهش میگه که زندگی من خیلی رو به راهه همه خوبیم همه خوشحالیم، حال پدرم خوبه، هان حالش خوب شده برگشت خونه، گلبن و اسد باهم دیگه خوب و خوشن، از گلدونت به خوبی دارم مواظبت می کنم، منم هر روز میرم بیرون پیاده روی، وسواسم بهتر شده، واحد زباله را خالی کردیم تقریباً و میخواهیم رنگش کنیم اجاره بدیم، آهنگ های غمگین مورد علاقه اینجی را هر روز گوش میدم، همه چی روبه راهه و منتظر توییم.
صفیه تنها چیزی که راست گفت به ناجی گوش دادن به آهنگ های غمگین اینجی هستش. اگه و نریمان در حال قدم زدن هستند که نریمان وقتی حال گرفته و ناراحت اگه را میبینه بهش میگه چرا اینجوری؟ من کاری کردم که ناراحتی؟ اگه بهش میگه نه پدرت دیشب اومد دوباره خونمون با اون یه خورده بحثم شد تا اومدم از دلش در بیارم از خونمون رفته بود. نریمان فکرمیکنه ناراحتی اگه بخاطر اینه که پدرشان میره خونشون شام و بهش میگه باشه بهش میگم دیگه نیاد خونتون مزاحم شامخوردن تون بشه. اگه بهش میگه ماجرا خوردن شام نیست میاد از خواهرم حرف میزنه ما هم میریزیم به هم. نریمان از اسد آدرس هان را می گیره و به اونجا میره. نریمان با کنایه به هان میگه خیلی خوش میگذره اینجا نه؟ آبش خنکه؟ و همان لحظه تو استخر می پرد. هان با دیدن نریمان میخنده و میگه چیکار می کنی؟
نریمان بهش میگه آخیش خیلی وقت بود تو استخر نرفته بودم و شروع می کنه از وضعیت بد خانه به هان گفتن. هان بهش میگه خونه مجردی بگیر من و بابا هم تو گرفتنش بهت کمک میکنیم. نریمان جا میخوره و میگه نمیشه، بهش پیشنهاد میده و میگه دانشگاتو یه شهر دور بزن یه جای دیگه برو، نریمان با تعجب ازش میپرسه میگه خوبی؟ چجوری من میتونم تو این اوضاع اونارو تنها بذارم؟ نریمان وقتی بی اعتنایی هان را میبینه بهش میگه امروز روز آخر انتخاب واحد و ثبت نام دانشگاهه. اگه تو برنگردی من نمیرم دانشگاه و از آن جا میره. هان روی تیوپ بادی تو استخر دراز میکشه و به حرف های نریمان فکر میکنه. صفیه به ناجی زنگ میزنه اما وقتی میبینه جواب نمیده استرس میگیره و میگه نکنه برایش اتفاقی افتاده و دعا میکنه دم پنجره میره و با دیدن تکان خوردن پرده اتاق ناجی در هتل جا میخوره و با خودش میگه ناجی برگشته ! صفیه خبر برگشتن ناجی را به گلبن میده و به طرف هتل میره.
گلبن با شنیدن این حرف ذوق میکنه و به دم پنجره میره تا او را ببیند گلبن وقتی میبینه صفیه به کوچه رفته ذوق میکنه و به پدرش میگه بابا جون بیا ببین صفیه تنهایی داره میره سمت هتل. حکمت میپرسه ناجی اومده آره؟ و از روی حرص به آشپزخانه و حمام میرود و تمام شیرهای آب را باز میکند. صفیه وقتی به دم در اتاق ناجی میره و با رویا روبرو میشه. او حسابی عصبانی میشه و رویا اونجا متوجه میشه صفیه حالت عادی نداره. اسرا که پشت خط رویا بوده با شنیدن صدای صفیه متوجه میشه که چه اتفاقی افتاده و خودش را به سرعت به اتاق ناجی در هتل می رساند. صفیه از رزروشن هتل میخواد تا رویا را بیرون کنه و تمام وسیله های ناجی را که جمع کرده سر جایش بگذارد. اسرا از راه میرسه و رویا را راضی میکنه تا به طرف خانه اش برود….