خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان حرفهای نریمان روش اثر میزاره و به خانه بر می گرده وقتی از ماشین پیاده میشه و توی محل قدم برمی داره با هر قدم خاطراتش با اینجی براش یادآور میشه وقتی به وسط های راه میرسه دیگه نمیتونه بره جلو و برمیگرده تو ماشین. رویا وارد ساختمان میشه و تو راهرو حکمت او را میبینه و فکر میکنه که اینجیه و خوشحال میشه و بهش میگه بالاخره اومدی اینجی؟ میدونستم که نمیتونی طاقت بیاری، میدونستم که برمیگردی، بیا بریم داخل. رویا جا میخوره و بهش میگه عمو جان فکر کنم منو با یکی دیگه اشتباه گرفتی من اینجی نیستم اسمم رویاست. حکمت بهش اصرار میکنه تا به داخل بروند تا به هان زنگ بزنه اونم بیاد اما رویا مقاومت میکنه. حکمت وقتی میبینه رویا نمیاد در آخر فیلم بازی می کنه و دستشو روی قلبش میذاره و می گه قلبم درد گرفته قرصمو می خوام. رویا بهش میگه قرصاتون کجاست عمو جان؟ حکمت بهش میگه قرصام تو خونست طبقه بالا تو حموم رو میز دراور.

رویا قبول میکنه و میگه همین الان زود میرم میارم حکمت در خانه را برایش باز می کند و رویا به سرعت به طبقه بالا میره همان موقع حکمت از پشت سرش میره و در را رویش قفل می کنه و بهش میگه حق داشت که تورو زندونی کنه حرف آدمو گوش نمیدی که، حرف حالیت نمیشه. همینجا میمونی تا من برم به هان بگم تا بیاد. رویا تعجب میکنه و با نگرانی به در می کوبد و ازش می خواد تا درو باز کنه و بیاد بیرون. گلبن وقتی این صداها رو میشنوه به بالا میره تا ببینه چی شده و وقتی می بینند که یه نفر را پدرش تو حمام زندانی کرده میترسد و با نگرانی بهش میگه یه آدم غریبه رو آوردی تو خونه؟ بابا زود باش کلیدو به من بده تا آبجی نیومده ببرمش بیرون حکمت بهش میگه همه چیز زیر سر اونه. رفتم شیر آب آشپزخانه و حمام را باز کردم تا بیاد ببینه حرص بخوره.

تقصیر اونه که اینجی رفته گلبن با شنیدن این حرفا به هم میریزه و میترسد و همانطور که دست و پایش را گم کرده به پدرش میگه وای بابا چیکار کردی؟! من الان باید چیکار کنم؟! صفیه وارد خونه میشه و با دیدن باز بودن شیرهای آب حمام و آشپزخانه مثل دیوانه ها فریاد میکشه و میگه کل خانه را کثافت برداشته و مدام گلبن را صدا میزند و نمیدونه باید چیکار کنه. گلبن وقتی میاد پایین شیره حمام را می بندد صفیه هم شیره آشپزخانه را میبنده و بهش میگه حالا من باید چیکار کنم؟ اینا رو چجوری تمیز کنم؟ هممون مسموم میشیم میمیریم. صفیه گلبن را نمیزاره از حمام بیاد بیرون که خانه بیش از این کثیف نشه. یک دفعه صدای زن غریبه را از بالا میشنوه و صفیه ازش میپرسه که کی بالاست؟ گلبن بهش میگه که بابا یه نفر را اشتباهی آورده و حالا زندانی کرده و فکر میکنه اینجیه. صفیه با چشمانی از حدقه در اومده با فریاد میگه چی؟ و به طبقه بالا میره تا ببینه چی به چیه!

صفیه از پدرش میخواد تا در را باز کنه و اون خانمو بفرست به خانه اش. حکمت بهش میگه اینجیه نمیزارم این دفعه بره اگه بمونه‌ هان هم میاد برمیگرده و با هم دیگه بچشونو بزرگ می کنن. صفیه به حکمت میگه بابا هان دیگه برنمیگرده اون دیگه اینجا نمیاد چرا نمی خوای بفهمی؟ همان موقع هان از پشت سر بهشون نزدیک میشه و حکمت با دیدنش صدایش می زند صفیه بهش میگه باز دوباره داره میگه هان! توهم زدی؟ هان صفیه را صدا میزنه و صفیه وقتی می بینه واقعاً هان اومده جا میخوره. هان ماجرارو میپرسه که حکمت بهش میگه زن و بچه‌تو آوردم بالاخره پیداش کردم تو این حموم زندانیش کردم تا بیای. هان نزار بره اگه بره تو هیچ وقت حالت خوب نمیشه و میشی یکی مثل من حسرتش همیشه تو دلت میمونه. همان موقع رویا میگه این درو باز کنین من می خوام برم. هان به پدرش میگه شنیدی بابا؟

این صدای اینجی نیست اون دیگه نمیاد یه آدم غریبه را آوردی اینجا و نگهش داشتی، هان با گریه و حالی بعد بهش میگه اینجی و بچه‌ام مردن دیگه نمیان. هان شروع میکنه باهاش درد و دل کردن و می‌گه هیچکی نمیتونه مثل اینجی باشه دیگه هیچکی رو نمیتونم دوست داشته باشم حتی دیگه نمیخوام بچه دار بشم. گلبن و صفیه با شنیدن حرفهای هان گریه می کنن. هان درو باز میکنه و همانجا رو زمین می نشیند. رویا که پشت در همه حرف ها را شنیده تازه می فهمد که هان چه غم بزرگی رو دلشه و برای ابراز همدردی کنارش می نشیند و دستش را روی شانه اش می گذارد هان به محض تماس دستش با شونه هاش به اصطلاح یک متر بالا می پره و بهش نگاه میکنه و با عصبانیت ازش میپرسه تو اینجا چیکار می کنی؟ رویا میخواد حرف بزنه که هان بهش میگه برو بیرون سپس یک بار دیگه سرش داد میزنه و میگه گفتم برو بیرون رویا از ترس خانه را ترک میکنه.

۲ ماه پیش رویا با اسرا کنار دریا میرن و از دور هان را نگاه می کنند که به درختی تکیه داده. اسرا به رویا میگه تو اصلاً درد نمیدونی چیه خوشی زده زیر دلت و بلد نیستی که خوشحال باشی تا یه چیزی میشه از خونه میزنی بیرون. من نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستم را از دست دادم. اون مردی که میبینی تکیه داده به درخت هر روز این ساعت میاد اینجا و به خاک همسرش که تو دستشه و گردنبندش نگاه میکنه نه با کسی حرف میزنه نه گریه میکنه نه چیزی میگه درد واقعیو اون مرد داره میکشه که با از دست دادن زنش راهی تیمارستان شد. اسرا پیش هان میره و بهش میگه یه سری خوراکی برات آوردم حتماً بخور ازشون و با دیدن حاله هان گریه اش می گیرد رویا از دور با چشمانی پر از اشک بهش نگاه میکنه. از آن موقع به بعد رویا هر روز همان ساعت به اونجا میره و از دور آن را نگاه می کنه و نقاشی اش را تو حالت های مختلفی که کنار درخت می ایستد را میکشد.‌..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا