خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی اتاق قرمز + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی اتاق قرمز kirmiz oda را مطالعه کنید. این سریال محبوب ترکیه ای تاکنون در صدر لیست امتیاز بینندگان قرار گرفته است. سناریوی سریال ترکی اتاق قرمز kirmizi oda به سبک روانشناسی_درام می‌باشد. اسامی بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ Sezin Bozaci، meric aral، Burak Sevinc، Tulin Ozen، Binnur Kaya و… . بازیگران این سریال در هر قسمت تغییر می‌کنند، اما شخصیت روانشناس اصلی و همکاران مشغول در کلینیک در تمامی قسمتها ثابت هستند.

قسمت ۱۴ سریال ترکی اتاق قرمز
قسمت ۱۴ سریال ترکی اتاق قرمز

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی اتاق قرمز

ملیحا از روزهای جوانی شان تعریف می کند و می گوید همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه خواهر کوچکترش را با پسر نرمین خانم خیاط محله در حال بوسیدن دید. او که بعد از اتفاقات کودکی نسبت به مردها بدبین و خشمگین بود از کارش در کارگاه را هم رها کرد تا از خواهر کوچکش مراقبت کند. او بعد از مدتی فهمید که خواهرش هم پسر نرمین را دوست دارد و قصد پسر هم جدیست و با موافقت ملیحا به خواستگاری آمدند. ملیحا می گوید همه خواهر و برادرهایش یکی یکی سر و سامان گرفتند و زندگی خوبی هم دارند. دکتر می گوید: «بیشتر از همه تو و خواهرت سختی کشیدین. خواهرت از دنیا رفته ولی تو هم زندگیت رو از دست دادی. اما حتما تو هم لحظات خوبی داشتی!» ملیحا می گوید: «داشتم اما دل من همیشه گریه می کنه. وقتی دل آدم گریه می کنه صورتش نمی خنده.» دکتر می پرسد: «زبون مادری احساساتت که از بچگی تا حالا با خودت آوردی چیه ملیحا؟» ملیحا می گوید: «درد!» دکتر می گوید: «خندیدن رو برازنده خودت ندیدی نه؟ انگار که همه این اتفاقات تقصیر تو بوده!» ملیحا می گوید: «من امیدی نداشتم و داشتم می رفتم. دخترم منو از طناب دار نجات داد. شما هم به من امید دادین!» دکتر می گوید: «جا زدن نداریم! ادامه میدیم. تو چطوری ازدواج کردی؟« ملحا که از ابندا از این سوال فراری بود می گوید: «بالاخره وقتش رسید؟» دکتر تایید می کند و ملیحا با نفس عمیقی شروع می کند. او می گوید بعد از ازدواج خواهر و برادرهایش نوبت او هم شد.

نامیق مرد صاحبخانه خواستگار او شد و او هم جواب مثبت داد. او می گوید: «دوستش نداشتم. حتی نمی شناختمش. گفتم با کسی ازدواج کنم که سنش ازم بیشتره و وضعیت زندگیش معلومه ازدواج کنم. فورا عقد کردیم.» دکتر می گوید: «همون دردی که گفتی، دست تو رو از بچگی گرفته و تو رو به راه هایی برده که بهشون عادت داری. ما هم به اینا تصادف و تقدیر میگیم. بدون اینکه فهمیده باشیم دردهای کودکی رو دوباره به خودمون تحمیل می کنیم.» دکتر از ملیحا می پرسد خاطرات کودکی اش در ذهن او چه رنگی دارند و ملیحا می گوید: «رنگ ترس و تحقیر و شرم.» دکتر می پرسد وقتی تصمیم به خودکشی گرفت چه زندگی اش چه رنگی داشت و ملیحا می گوید: «سیاه!» دکتر می گوید: «وقتش نشده رنگ های دیگه رو هم ببینی؟» ملیحا می گوید: «برای من رنگ دیگه ای وجود نداره.» دکتر فکر می کند او درد بزرگ دیگری هم دارد که هنوز از آن حرفی نزده است.ملیحا از زندگی اش با نامیق می گوید و آزار و اذیت های و کتک هایی که از او می خورد. او می گوید: «کم کم فهمیدم چرا بی دلیل منو می زنه. از فاصله سنیمون می ترسید. بهم شک داشت. وقتی پسرش هم ازم حمایت می کرد تو ذهنش یه چیزایی ساخت. در حالی که نجدت پسر خیلی خوبی بود.» دکتر حس می کند چیزهایی در مورد نجدت هست که ملیحا پنهان می کند.

ملیحا می گوید: «من بلد نبودم محبت کنم. اونم می خواست با پول توجهم رو جلب کنه. این بیشتر عذابم می داد.» دکتر در بین حرف های ملیحا متوحه می شود او دختر دیگری هم دارد و از در مورد او می پرسد. ملیحا که حالش دگرگون شده می گوید: «ملک صبح تا شب آهنگ گوش می داد و می رقصید. می دونستم شبیه کیه. دقیقا شبیه مادرم بود.» ملیحا به یاد می آورد که چگونه با دخترش به خاطر آرایش و لباس و بیرون رفتن هاش دعوا می کرد. بعد زیر گریه می زند و می گوید: «خیلی اذیتش کردم. دکتر این زندگی بدترین درد رو به من داد. درد اولاد!» و گریه اش شدت می گیرد. ملیحا می گوید که دخترش ملک را در آتشسوزی خانه از دست داده است. ملیحا به تلخی گریه می کند و صدای دکتر را که می خواهد به خودش بیاورد نمی شنود. صدای ملک در گوش ملیحا می پیچد که می گوید: «کاش که بمیرم و از این خونه راحت شم!» ملیحا ضجه یم زند و دکتر هم با او گریه می کند.
بعد از رفتن ملیحا یک زوج جوان با بچه کوچکشان به کلینیک می آیند و از دکتر به خاطر کمک هایش به آنها تشکر می کنند و می گویند اگر او نبود شاید الان فرزندی هم نداشتند. آنها می گویند اسم خانم دکتر را روی دخترشان گذاشته اند. دکتر که خیلی خوشحال شده دختر کوچک را در آغوش می گیرد و با او بازی می کند

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا