خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۱۵ سریال ترکی زندگی شاهانه من
تو خونه اونور و شبنم حرف از نامزدی مسعود و ملیسا میشه که شبنم تبریک میگه و میگه من عاشق برگزاری مراسم هام خودم همه چیزو راست رویست میکنم و برنامه ای میریزه که فردا اول بره دنبال ملیسا سپس برن دنبال یکسری از کارها سپس برن به کافه مانژه ملیسا سعی میکنه بندازه عقب برنامه رو ولی موفق نمیشه که مسعود هم استرس گرفته. آخر شب شبنم مست میکنه و دوباره توهم نیازی را میزنه سپس بهاهاش حرف میزنه و میگه که من اصلا ویزای نیویورک ندارم ولی اونور فکر میکنه دارم حتی همون یکبار که باهم رفتیم نمیدونی با چه بدبختی گرفتم! و درباره مسعود میگه که اونم تو آمریکا درس خونده. فردای آن روز میره دنبال ملیسا و باهم به طرف کافه مانژه میرن. سلو و برادرش به اونجا اومدن و با دیدن دیدم باهاش میخواد کمی حرف بزنه و غذا سفارش میده که برادر سلو بهش میگه یه کار مهم پیش اومده باید بریم سپس اونا میرن. بعد از چند دقیقه شبنم و ملیسا از راه میرسن و آیدین با دیدن اونا کنار هم جا خورده سپس آنها باهم سر میز شبنم میرن که دیدم به شبنم اشاره میکنه. شبنم پیشش میره و ماجرارو دست و پا شکسته میگه دیدم منظورشو میگیره و بازیو شروع میکنن.
بعد از کمی حرف زدن و عکس سه تایی گرفتن ملیسا میخواد بره که شبنم میگه میرسونمت بعدشم میرم پیش مامان آیسل که کارهای اولیه مراسمو بکنیم. شبنم پیش آیسل میره و بهش میگه که ملیسا داره نامزد میکنه و اومدم مراسمشو ما کاراشو بکنیم! آیسل جا میخوره و بعد از رفتن او ملیسا به اونجا میره و آیسل بهش میگه تو داری چیکار میکنی؟ معلوم هست؟ سپس باهم کمی بحث میکنن. شبنم به خانه مسعود رفته تا به گل هاش رسیدگی کنی که اونجا بحثو راه میندازه و بهش میگه که نکنه ملیسارو طعمه قرار دادی به من نزدیک بشی؟! مسعود میگه دنیا دور شما نمیچرخه شبنم میگه فعلا که داره میچرخه! و باهم کمی حرف میزنن. اونور سر جلسه میخواد بره که ملیسا بهش پیام میده و ساعت ۳ باهم قرار میزارن اونور میگه باشه و جلسه را میسپاره به دستیارش که ملیسا میگه کنسله کار مهمی دارم سپس میخنده و میره خرید میکنه سپس به آرایشگاه میره و بهش پیام میده اگه موافق باشی ساعت ۳:۳۰ ببینیم همو اونور قبول میکنه و ملیسا با لبخند میره تو آرایشگاه تا آماده بشه….