خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۱۵ سریال ترکی یاقوت کبود
یامان به کلبه ای در دل صحرا رفته تا بتونه با خودش کنار بیاد سپس از آنجایی که میدونه همان روز، روز خواستگاری فرایه ست به خاطر همین راه میوفته به طرف عمارت. هازال و داملا با یه چمدون لباس رفتن پیش فرایه تا همشونو تن بزنه و یکیشو برای مراسم انتخاب کنن در آخر پسرهای کالباسی رنگ انتخاب میکنن. آتش حاضر شده که اوکان با دیدنش خوشش میاد و میگه چقدر خوشتیپ شدی داداش سپس عمر به اونجا میاد و اوکان میگه یعنی مثل سه تفنگدار باید بریم خواستگاری؟ عمر میگه نه با مادرتون حرف زدن داره حاضر میشه بیاد. گلفم با لباسی که سر مزار شوهرش پوشیده بود به اونجا میاد که آتش میگه اینجوریه مامان؟ با این تیپ که سر خاک بابا اومدی میخوای بیای؟دوا تایید میکنه و میگه چون همون حسو الان دارم تجربه میکنم سپس به طرف خانه محسن پدر فرایه راهی میشن. یامان رسیده و از دور کل خانواده شو به همراه آلینا میبینه که در حال رفتن به خواستگاری هستن. مراسم خواستگاری شروع شده که یامان حاضر میشه و زنگ در را میزنه.
فرایه با دیدنش جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنی؟ توروخدا برو اما یامان میگه خواستگاری داداشمه کجا برم؟ و به داخل میره و همگی از دیدنش خوشحال میشن ولی جمیله و هارال شوکه شدن. مراسم خواستگاری شروع میشه و وقتی حلقه ها را میخوان دستشون کنن یامان میگه اول باید من یه چیزهایی بگ همه کنجکاو میشن و جمیله و هازال و فرایه از استرس نفرشون بند اومده که چی میخواد بگه. یامان میگه از بچگی ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم همبازی هم بودیم من این یاقوت کبودو یه روز برداشتن و تو انگشت فرایه کردم تو همون عالم بچگی که مامانم گفت این مال عروس پسر بزرگ این خانواده ست و الان آوردمش کهبرسه به صاحب اصلیش و تو دست فرایه میکنه و بعد از تبریک گفتن و بغل کردنش دم گوشش میگه تا آخر عمرت با دیدن این یاقوت یاد من میوفتی. فرایه حالش بد شده ولی خودشو کنترل میکنه. یامان میگه تموم شد؟ همین؟ به نظرتون نریم بیرون جشنی چیزی بگیریم؟ آتش قبول میکنه و فرایه احساس خفگی میکنه اما به اتاقش میره و هازال میگه الان منم نمیتونم آرومت کنم خودم خیلی عصبیم!
بعد از مراسم جمیله به اوکان میگه داداشتو کنترل کن اوکان باهاش دعوا میکنه که بی عقلیو خودت کردی! اون حرفا چی بوده که رفتی بهش گفتی ؟ بعد توقع داری فاز و نول قاطی نکنه؟ جمیله میگه میخواستم فقط از فرایه دل بکنه و قدر دختر منو بیشتر بدونه اوکان باهاش دعوا میکنه و میره. همه جوون ها در حال حاضر شدنن که جلوی خونه آلینا به آتش میگه عشق تو یه نگاه بود؟ او تایید میکنه که آلینا احساساتی میشه و میگه چقدر خوب و رومانتیک یامان گوش میده و حرص میخوره…..