خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۱۸ سریال ترکی قهرمان
عاکف به دیدن تانسل می رود و از او ۱۶۰ هزار لیر دیگر می خواهد! تانسل که از خواسته های او خسته شده، او را بیرون می کند. عاکف با نفرت پیش خودش می گوید: «خودت خواستی! دیگه گناه از من شسته شد! » و می رود. شب که می شود پیامی از طرف تانسل برای سونا می آید که نوشته: اینکه قفقاز قاتل داداشت بوده رو فراموش کردی. دوباره مبارزه رو شروع کرده! باور نمیکنی خودت بیا و تماشا کن! سونا با ناراحتی به فکر فرو می رود. سرهات به خانه ی یامان و نسلی می رود و با شرمندگی می گوید که به خاطر کار موجلا روی حرف زدن با انها را نداشته و حالا هم خبری از او نیست و نمی داند کجا رفته. همان موقع در خانه به صدا در می آید و نسلی وقتی در را باز می کند با موجلای زخمی روبرو می شود. او با فریاد از یامان و سرهات می خواهد که کمکش کنند تا موجلا را وارد خانه کند. موجلا به سختی می گوید: «میخوان داداش فیراتمو بکشن… امشب… » و بیهوش می شود. فیرات خودش را اماده می کند تا مسابقه ی آخرش را بدهد. ظفر حرف های انرژی بخشی به او می زند و راهی اش می کند. فیرات فقط به گونش و حرف های سونا که گفته بود مراقب خودش باشد فکر می کند.
از طرفی دومان سرنگ را به دست جامگوز می دهد و می گوید که طوری آن را در بدن قفقاز فرو کند که اصلا متوجه نشود. موجلا به هوش می آید و بریده بریده می گوید که قرار است به فیرات دارویی را تزریق کنند او را بکشند و خواهش می کند تا جلویشان را بگیرند. نسلی فورا به ظفر زنگ می زند اما ظفر جوابش را نمی دهد. فیرات و جامگوز به مقابل هم می روند و فیرات به او مشت می کوبد و نقش زمینش می کند. جامگوز به سمت او می رود و سرنگ را به او تزریق می کند. فیرات روی زمین می افتد و سرگیجه می گیرد. جامگوز به سمتش می رود و پشت سر هم به او ضربه می زند. ظفر با صدای بلند از فیرات می خواهد که به خاطر گونش از جایش بلند بشود. فیرات از جایش بلند می شود و با یک مشت جامگوز را نقش زمین می کند. همان موقع سونا وارد قفس می شود و وقتی فیرات را بیهوش روی زمین می بیند با نگرانی به سمتش می رود و به کمک آمبولانس او را به بیمارستان می رساند. قلب فیرات از حرکت ایستاده و سونا همه تلاشش را می کند تا به وسیله شوک او را به زندگی برگرداند. او با نگرانی می گوید: «فیرات بلند شو… به خاطر گونش بلند شو… » ظفر پشت در اورژانس با نگرانی منتظر فیرات است که پیام نسلی که به او گفته به فیرات می خواهند دارو تزریق کنند و بکشند را می بیند و تانسل را نفرین می کند.
سونا به سمت ظفر می آید و می گوید که فیرات به زندگی برگشت… ظفر خوشحال می شود و همان موقع یامان به همراه سرهات و نسلی به بیمارستان می رسند. یامان مستقیم با عصبانیت به سمت ظفر می رود و یقه ی او را می چسبد و می گوید: «چطور تونستین اینکارو کنین؟ حساب دوتاتونم میرسم! تو چجور دوستی هستی که ته چاه بردیش ها؟! » نسلی با گریه به رو به یامان می گوید: «بابا دیگه بسه! بسه! یه بارم که شده قبل اینکه متهمش کنی به حرفش گوش بده ببین چی میخواد بگه. شاید کارش یه دلیلی داشته باشه… من سر اینکه به تو نتونستم چیزی بگم تمرینامو رفتم با اینکه علاقه ای هم نداشتم… حتی الانم همینطوره… به حرف ما گوش نمیدی… هیچوقت گوش ندادی… » یامان با ناراحتی به او خیره می شود و ظفر هم به آرامی توضیح می دهد که تانسل فیرات را مجبور به شرکت در مبارزات کرده تا گونش را برگرداند و بعد هم به نامردی به او آرامبخش قوی ای تزریق کرده است… سونا با شنیدن حرف های او عصبانی می شود و به اتاقی رفته و با ناراحتی و نفرت حلقه اش را در می آورد. تانسل به خاطر اتفاقاتی که افتاده به شدت عصبانی است و همان موقع هم به گوشش می رسد که درویش آلادالی قفقاز را می خواهد! تانسل می فهمد که دیگر نمی تواند با درویش مقابله کند! کمی بعد هم یامان به دفتر تانسل می آید و می گوید که به نفعش است از خانواده اش فاصله بگیرد وگرنه حسابش را خواهد رسید!
تانسل پوزخندی می زند و می گوید که از این به بعد طرف حسابش آلادالی است چون قفقاز را می خواهد و کسی هم به او نمی تواند نه بگوید. یامان می گوید که آلادالی را خوب می شناسد و این را هم می داند که هرگز یک تار موی قفقاز را هم به او نخواهد داد. عاکف بسته ای را به پیک می دهد و می گوید که به آدرس مورد نظرش ببرد. بعد هم به ظفر می گوید به قهوه خانه بیاید تا حرف هایش را به او بزند. آدم های تانسل عاکف را تعقیب می کنند و وقتی ظفر به قهوه خانه می رسد و منتظر عاکف می ماند او را نمی بیند اما کمی بعد پیک اسم او را می آورد و بسته را به او می دهد که فلشی داخل آن است. ظفر به باشگاه می رود و ویدیویی را که عاکف گرفته نگاه می کند. عاکف می گوید به خاطر عذاب وجدانی که هفت سال است همراهش است میخواهد این حرف ها را بزند. او می گوید که نجدت نمیخواسته مسابقه بدهد و بیماری قلبی داشته و میدانسته که می بازد اما تانسل او را تهدید کرده و بعد هم مجبورش کرده است. و این را هم اضافه می کند که نجدت نه به خاطر مشت فیرات، بلکه به خاطر اینکه قبل از آن قلبش روی رینگ از شدت هیجان ایستاده مرده است…
فیرات به هوش می آید و همه با خوشحالی بالای سر او می روند. کمی بعد که اطراف فیرات خلوت می شود، شخصی از طرف آلادالی به اتاق او می رود و کارتی را روی میز می گذارد و می گوید که آلادالی او را می خواهد و از نه گفتن هم خوشش نمی آید! فیرات زیاد متوجه حرف های آن مرد نمی شود و کمی گیج می شود. به سونا خبر می دهند که اعتراض فیرات نتیجه داده و قرار است گونش پیش پدرش برگردد او خیلی خوشحال می شود و این خبر را به سرهات و نسلی می دهد. نسلی می خواهد خبر را زودتر به فیرات برساند اما سونا مانع او می شود و می گوید که بهتر است سورپرایزش کنند. او گونش را پیش فیرات می برد و گونش پیش پدرش دراز می کشد و برایش قصه می گوید و بغلش می کند. فیرات از اینکه گونش کنارش است خوشحال است…