خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۱ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
تولد آلیزه دختری پولدار است که از خونه بیرون میزنه و میگه برای مراسم برمیگرده. تو مسیر دوستش توچه بهش زنگ میزنه و برای تبریک تولدش لایو گرفته با دوستاشون و در حال خوندن آهنگی هستن که حواس آلیزه پرت میشه و با ماشینی تصادف میکنه. تو ماشین مقابل که دوتا پسر به اسم های سرکان و بهاءالدین هستن با دختر کل کل میکنن و ازش میخوان تا خسارتو بده آلیزه به بهونه برداشتن مدارک ماشین سوار ماشین میشه و از اونجا میره. اون پسر دنبالش میوفته که تو ترافیک گمش میکنه. آلیزه به سر قبر مادرش لیلا رفته و باهاش حرف میزنه و میگه ای کاش پیشم بودی معلوم نیست اگه بودی زندگی چجوری بود نمیگم الان بده چون بابام هرکاری میکنه که هم بابام باشه هم مامانم! سپس پدرش بهش زنگ میزنه که میگه باید برم. همه تو خونه هستن و اسماء عمه آلیزه به نورالدین برادرش، پدر آلیزه میگه که این دختر خیلی دیر کرده ببین کجاست مهمون ها رسیدن! آلیزه بالاخره به مهمونی میاد و میره تو اتاقش و به صنم پیام میده که بره پیشش و کمکش کنه. صنم میره و آرایشش میکنه و بعد از چند دقیقه پیش مهمون ها میره و جشن شروع میشه.
سرکان یه مکانیک ساده ست و با ماشین مدل بالای عمر که برای سرویس پیشش برده بود بیرون رفته و تصادف کرده. او ماشینو چک میکنه و به بهاءالدین میگه موتورش سالمه ولی حدوده ۳۰۰۰تا خرج واسمون داره! همان موقع عمر بهش زنگ میرنه و میگه که پس فردا میاد ماشینو بگیره که سرکان ناچارا قبول میکنه. او تو فضای مجازی پست آلیزه را میبینه و میفهمه آدرسش کجاست و با بهاءالدین به اونجا میرن و به بهونه رسوندن بسته بهش میرن داخل که آلیزه با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ آنها باهم بحث میکنن که در آخر به دعوا ختم میشه که نگهبان ها سرکان و بهاءالدین را گرفتن و نورالدین میگه ببرینشون بیرون تا بیام. او از آلیزه میپرسه چیشده؟ و وقتی میفهمه تصادف کرده و در رفته عصبی میشه و به همه میگه مجلس تموم شده. شب شده وهنوز آلیزه تو اتاقشه که نورالدین با صنم و اسماء پشت در اتاقشن تا درو باز کنه تو بعد از چند دقیقه باز میکنه و جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده میگه جونم؟ پدرش میره داخل و باهاش حرف میزنه و برای تنبیه ماشینو ازش میگیره که تو عصبانیت آلیزه باهاش بد حرف میزنه و پدرش با ناراحتی از اونجا میره.
نورالدین تو حیاط با صنم حرف میزنه و ازش میخواد تا باهاش ازدواج کنه او جا میخوره و میگه الان وقتش نیست اما نورالدین حرف خودشو میزنه. فردای آن روز سر میز صبحانه نورالدین با اسماء حرف میزنه و بهش میگه میخواد با صنم ازدواج کنه اسماء باهاش دعوا میکنه و میگه چطور من وقتی میخواستم ازدواج کنم گفتی نه ولی تو تصمیم های تو کسی نباید دخالت کنه؟ و با دلخوری از اونجا میره. آلیزه گل چیده تا برای دلجویی پیش پدرش بره که اسماء بهش میگه بره از تو کشو اتاق پدرش ربان برداره ببنده که به این بهونه انگشتری که پدرش واسه صنم گرفته میبینه و میفهمه. او با پدرش دعوا میکنه و بعد از کمی جر و بحث پدرش بهش میگه که منم با هرکی تو بخوای ازدواج کنی پشتتم و حمایتت میکنم آلیزه میگه واقعا؟ باشه و میره. او حاضر میشه و میره به مکانیکی تا با سرکان حرف بزنه. او بهش پیشنهاد میده که تظاهر کنن میخوان باهم ازدواج کنن تا پدرش از ازدواج دست بکشه که سرکان قبول نمیکنه آلیزه پیشنهاد پول میده که او بازم قبول نمیکنه و از اونجا میره….