خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۲۱ سریال ترکی بهار
قسمت ۲۱ سریال ترکی بهار

قسمت ۲۱ سریال ترکی بهار

رنگین و بهار وقتی از اتاق زینب بیرون میرن رو صندلی میشینن و به خاطر وضعیت زینب گریه میکنن سپس یاد گذشته شون میوفتن. بهار به لحظات بچه دار شدنش فکر میکنه و رنگین به ازدواج کردنش و شروع کردن رابطه اش با تیمور. پارلا و هما با همدیگه سر قرار با پسر عکاس میرن و با پیدا کردن یه لوکیشن نقاشی را شروع میکنن به کشیدن. بعد از اتمام کار تیمور پدر هما به اونجا میره و به هما میگه سوار ماشین بشه سپس به پارلا میگه تورو هم میرسونم به خونه تون اما پارلا میگه مرسی من نمیخوام الان برم. تیمور وقتی با هما به خانه برمیگردن تیمور کیسه زباله ای برمیداره و تمام وسایل هنری هما را میخواد بندازه دور و میگه باید فکر نقاشیو از سرت بندازی بیرون! هما خواهش میکنه که نندازه بیرون و وقتی تیمور میخواد از خانه بیرون بره همان موقع بهار و آراز به خانه میان و هما راآروم میکنن. بهار با تیمور دعوا میکنه به خاطر هما و از دخترش حمایت و دفاع میکنه و در آخر به هما میگه برو وسایلتو بردار ببر بچین آراز باهاش میره تو اتاقش و اونجا خواهرشو دلداری میده.

تیمور بعد از رفتن بهار به اتاقش مادرش میخواد بره پیشش که تیمور نمیزاره تیمور یاد نوجوانی خودش میوفته که میخواست نقاش بشه ولی پدرشه طور اونو فرستاد تو حیطه پزشکی. تیمور با مادرش درباره این موضوع حرف میزنه و میگه اون موقع تو هم میتونستی مثل بهار ازم حمایت کنی و پشتم باشی ولی تو هیچ کاری نکردی! سپس آخر شب پیش بهار میره و میگه ممنونم که از دخترمون مواظبت میکنی در مواجه با من و میره بهار گریه اش میگیره و دلش میسوزه. فردای آن روز تو بیمارستان اورن وقتی میخواد از تیمور خودکار بگیره موقع برداشت خودکار دستبندی روی زمین میوفته که توجه اورن را جلب میکنه. او وقتی میره پیش بهار همان دستبندو تو دست اون میبینه که جا میخوره و تو فکر میره. سلیم دایی پارلا بهش زنگ میزنه و میگه کجایی میخوام باهات حرف بزنم و راهی میشه سمت خونه رنگین. سپس به رنگین زنگ میزنه و میگه یا امضاء میکنی یا همه حقایقو به پارلا درباره پدرش میگم و قطع میکنه که رنگین شوکه میشه و با ترس به طرف خانه راهی میشه. سلیم میرسه و بعد از کمی حرف زدن با پارلا بهش میگه که پدرتو تیموره او شوکه میشه. از طرفی رنگین که با سرعت زیاد در حال حرکته تصادف میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا