خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۲۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۲۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۲۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

آزرا برگه ای رو میز میزاره و میگه دیگه نیستم از اونجایی که با خواهرم تو یه موسسه داریم کار میکنیم نمیتونم قبول کنم دیگه چون سود و ضررمون یکی شده ایلول با عصبانیت میگه دوتا خواهر دست به یکی کردین؟ به حسابتون میرسم شما هنوز منو نشناختین! و از اونجا میخواد بره که صنم صداش میزنه و میگه قبل از رفتنتون میخوام یه چیزی بهت نشون بدم و دعوتش میکنه به اتاقش. بعد از چند دقیقه ایلول میگه پس چرا حرف نمیزنی؟ منو اینجا کاشتی واسه چی؟ وورال وارد میشه که صنم میگه منتظر ایشون بودیم ایلول میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ صنم میگه میخوای بهت یه پیشنهاد خوب بدیم طلاق توافقی را امضاء میکنی و حضانت آلینا هم به پدرش میرسه در ازاش دو میلیون بهت میرسه ایلول میخنده و میخواد بره که صنم میگه قبول کنی واست بهتره چون با مدارکی که داریم میتونیم راحت حضانتو بگیریم بهتر بگیم از همه چیز خبر داریم. از همسایه هاتون پرسیدیم گفتن که خیلی پرخاشگر و عصبی هستین دفتر دبیرستانتم پیدا کردیم توش همه درباره تو بد گفتن قاضی با دیدن اینا قبول میکنه که حضانت بچه بهتره با پدرش باشه ایلول میخنده و میگه چقدر شما احمقین و میره. بعد از رفتنش صنم و وورال میخندن و میگه فکر میکنه ما احمقیم! کورای به حالت تهدید بالا سر ملیسا وایمیسته و میگه که بچه را میفرستی بره با اونا سینما آره؟ خودتم که میخوای وکیل طلاق دوست بشی! فکر کردی من احمقم؟ ملیسا میگه نه همچین چیزی نیست آخه ما اصلا هیچ دوستی نداریم بعد خودت گفتی بره من فکر کردم واقعا همینطوره مشکلی نداری! کورای میگه من موافقت میکنم ولی تو باید مخالفت کنی یادت رفته؟ سپس با پنکک کبودی پشت گردنشو می پوشاند و میگه حیف این پوست سفید نیست؟ ملیسا از ترس به خودش می لرزد و دستانش را مشت کرده.

کورای برای یه جلسه میخواد از خانه بیرون بره که میگه اگه اون خانم وکیل اومد راهش نمیدی داخل! و میره. آزرا بعد ار چند دقیقه به اونجا میاد و ملیسا به داخل تعارفش میکنه، سپس ملیسا میگه خدمتکارها را فرستادم واسه خرید بیرون آزرا میگه پس یعنی وقت زیادی نداریم پس شروع کنیم، ملیسا از ترس کورای چیزی نمیگه و میگا همه چیز خوبه مشکلی نیست مشکل کوچیکه حلش میکنیم آزرا که تری را تو وجودش دیده میره دستاشو میگیره و میگه آروم باش چیزی نیست من اینجام کمکت میکنم حالا ازت میخوام واسم تعریف کنی. ملیسا شروع میکنه همه چیزو تعریف کردن که ما از خودمون اراده نداریم تصمیم آخرو اون میگیره ولی خودشو مهربون جلوه میده و مخالفت کردنو میندازه گردن من اگه هم ازش سرپیچی کنم میبرتم طبقه پایین تو استودیو ، و شروع میکنه به گریه که آزرا حرفشو تموم میکنه و میگه شکنجه ات میده درسته؟ سپس قراردادی که بینشون بوده را به آزرا نشون میده ازرا میگه من اینو میبرم بررسی میکنم تو فردا هرجور که شده بیا دفترم ملیسا میگه نمیتونم آزرا میگه کسی که این همه سال تونسته واسه طرفداراش نقش بازی کنه میتونه سپس میگه بهم زنگ بزن کورای یهو وارد میشه و میگه واسه چی زنگ بزنه؟ ملیسا میترسه ولی بروز نمیده که آزرا میگه فردا جلسه اولیا بود خواستم ازش که بیاد اما قبول نمیکنن کورای میگه چرا؟ ملیسا میگه خوب تمرین دارم بعد از کمی حرف زدن آزرا از اونجا میره. شب صنم به خانه میره که میبینه گونش رو کاغذی سوالایی که ذهنشو مشغول کرده نوشته و به صنم نشون میده. آزرا و سرگن از اونجایی که میرای تو اتاقشان هست باهمدیگه مثل قبل رفتار میکنن سپس وقتی میرای از اتاق میره سرگن پایین تخت جا میندازه و میخواد بخوابه که آزرا بهش میگه بیا سرجات بخواب بدون تو خوابم نمیبره عادت کردم سرگن خوشحال میشه و با لبخند نگاهش میکنه اما آزرا در حالیکه پشتش بهش هست از حرص دستشو مشت کرده و خودشو کنترل میکنه.

ژاله فیلم مصاحبه آزرا جلوی خبرنگارها را به یکی از دوستاش میفرسته با یه تیتر تا فردا همه جا منتشر کنند‌ سپس با خودش میگه فردا روز خیلی خوبی میشه. کورای با ملیسا حرف میزنه و وقتی سمتش میره ملیسا ناخوداگاه ازش میترسه و عقب میره کورای میگه انقد ازم میترسی؟ یعنی انقدر ترسناکم؟ من هرکاری میکنم فقط واسه محافظت از خودته چون دوست دارم، سپس بهش میگه من اگه دوست داری میتونی فردا بری جلسه اولیا ملیسا خوشحال میشه و میگه واقعا؟ راست میگی؟ کورای تایید میکنه. سرگن وقتی از خواب بیدار میشه با دیدن اون پست شوکه میشه و نمیدونه چجوری به آزرا بگه که وقتی آزرا پیشش میره بهش میگه خودم دیدم احتیاجی نیست بگی سپس خودش را آروم میکند و میره. صنم به اتاق آرمان خان میره و میگه که شما گفته بودین که تنها کسی که نمیتونین قبولش کنین اینجا چولپان جوهر درسته؟ ارمان میگه بله درسته کاملا صنم میگه پس شریکش میتونه حضور داشته باشه تو موسسه آرمان میگه شریکش؟صنم در را باز میکنه و فاروق وارد میشه آرمان با دیدنش کلافه میشه و میگه فاروق؟ تو میخوای کار کنی؟ تو که ۲۵ سال کار وکالت انجام ندادی نمیتونی! فاروق میگه نگیم کار نکردم بهتره بگیم از کار فاصله گرفتم به خاطر خودم یخورده استراحت لازمه تو هم انگار به فاصله گرفتن احتیاج داری خیلی پیر شدی! صنم میگه میتونین به جای پدرم مادرمو اجازه بدین بیاد ازمان میگه اصلا حرفشو نزن امکان نداره! صنم وقتی کل کل کردن اونارو می بینه میگه بهتره من از اینجا برم و تنهاتون بزارم تا حرفاتون به جاهای باریک کشیده نشده سپس میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا