خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۲۴ سریال ترکی یاقوت کبود
جمیله شبانه میره اتاق فرایه و دستشو میزاره رو دهنش و میگه بیا بریم حیاط حرف بزنیم. فرایه ازش میپرسه چی از جون من میخوای؟ جمیله که برای پاریس رفتن یامان مشکوک شده به همه چیز بهش میگه نه خودت مهمی واسم نه بچه تو شکمت زودتر با آتش ازدواج میکنی آتش بیمه زندگیته اگه بخوای کاری کنی اشتباهی کنی به جفتتون رحم نمیکنم! فرایه به اتاقش میره و حسابی بهم ریخته. چند روز بعد، روز عروسی فرا رسیده و همه در حال درست کردن تدارکات عروسی هستن. تو آشپزخانه آلینا میره و میپرسه خوب شدم؟ نسرین و خدمه با دیدنش که لباس سفید پوشیده جا میخورن و با طعنه میگه خوبه به دخترها میگم زیر کفشتم اسمشونو بنویسن که بختشون باز بشه و بهش میگه که حسادت کرده آلینا بغض کرده و مادرش میگه خیلیم خوشگل شدی دخترم بهش اهمیت نده. یامان به اتاق فرایه رفته و وسایلی که از کودکی فرایه نگه داشته را رو میزش میزاره و میره از اونجا. عمر به گلفم میگه چیشد لباس مشکیتو درآوردی! آتش بس اعلام کردی؟ گلفم میگه جلوی همه خواستم آبروداری کنم
هازال پیششون میره و میگه ببخشید مزاحم شدم من دوست فرایه هستم در باز بود اومدیم داخل تا بریم حاضر بشه ف ایه گفتم بهتون خبر بدم عمر میگه برین دخترم حاضر بشین دیگه از این به بعد اینجا خونه خودشم محسوب میشه و بعد از رفتن هازال عمر به گلفم میگه دوستشم مثل خودشم خوشگل و سر زبون داره. مراسم شروع شده و یامان از تو حیاط یواشکی فرایه را تو لباس عروس میبینه و گریه اش میگیره سپس سوار ماشین میشه و میره. او به جاده میره و با یادآوری خاطراتش با فرایه گریه میکنه سپس دستاشو ول میکنه تا به سخره برخورد کنه و در آخر تصادف میکنه. فرایه تو اتاق نشسته که گوشیش زنگ میخوره و خبر میدن که فردی به اسم یامان تصادف کرده و بردنش بیمارستان فرایه جا میخوره و به هازال میگه سپس از خونه بیرون میرن هازال به اوکان میگه و باهم به بیمارستان میرن. فرایه بهم ریخته و با گریه و فریاد یامان را صدا میزنه هازال و اوکان سعی میکنن آرومش کنن که فرایه از شدت حال بد دل درد میگیره….