خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۲۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
صبح سر میز صبحانه آلیزه با طعنه از سرکان میپرسه که دیشب کجا بوده اما سرکان جواب سربالا میده و آلیزه از قصد چای میریزه روش و میسوزه. وقتی سرکان میخواد بره هتل سراپ میره پیشش و باهاش حرف میزنه تا بره به پدرش تبریک بگه واسه ماشین که سرکان میگه مبارکتون باشه و بحث مامانشون کشیده میشه وسط که سرکان عصبی میشه و میگه واسه من اصلا مهم نیست مامانت کجاست و میره. سراپ به اسما زنگ میزنه و باهاش درد و دل میکنه و میگه دیگه طاقت ندارم میخوام بگردم دنبال مامانم دلم واسش تنگ شده اسما میگه تصمیمت قطعیه؟ سراپ میگه آره. آلیزه میره به آرایشگاه بهار و ازش میخواد موهاشو ببافه و همزمان باهاش حرف میزنه و میپرسه که دیشب سرکانو دیده یا نه بهار بحثو عوض میکنه که آلیزه باز میپرسه و بهار تایید میکنه آلیزه میگه خوب چخبر بود؟ بهار میگه نمیتونم بگم چون رازه بهتره از خود سرکان بپرسه آلیزه به بهونه دیر رسیدن به هتل از اونجا میره و تو راه موهاشو باز میکنه و میگه به حسابت میرسم سرکان تو چه رازی با بهار داری!
توچه به بچه ها میگه مانکن معروف تیبِت اوغلو داره میاد اینجا واسه عکاسی و همگی هیجان زده هستن که آلیزه اهمیت نمیده و میره یه سرکان و میپرسه تو چه رازی با بهار داری؟ وقتی سرکان تفره میره تو جواب دادن میگه باشه خودت خواستی و از اونجا میره سرکان به آلپ پیام میده که تا امتحانتو دادی بگو بهم داره بلوا درست میشه! تیبت و گروهش اومدن اما پارتنر عکاسیش نیومده و به منشیش میگه تا ۵ دقیقه دیگه اگه پارتنر جور نشه من میرم منشی تیبت میگرده و با دیدن آلیزه صداش میزنه و به تیبت نشونش میده تیبت تاییدش میکنه که منشی وقتی به آلیزه پیشنهاد عکاسی میده او اول قبول نمیکنه اما بعد از دیدن سرکان که با حرص نگاهش میکنه قبول میکنه. آنها شروع میکنن به عکاسی که سرکان از نزدیک بودن تیبت به آلیزه کلافه میشه و وقتی عکاس میگه گونه آلیزه را ببوس همگی تعجب میکنن که سرکان میره مشتی تو صورت تیبت میزنه و میگه حق نداری به زن من دست بزنی! و از اونجا میخواد بره که آلیزه دنبالش میره و بهش میگه چرا اونجارو کردی؟ سرکان میگه ما زن و شوهریم باید بفهمی که یکسری چیزارو باید رعایت کنی! آلیزه میگه آهان مثلا راز و پنهون کاری و دروغ چی؟ آزاده؟
سرکان میگه بهتره اعتماد کردنو یاد بگیری وگرنه یه عمر چجوری میتونیم باهم زندگی کنیم؟ سپس جفتشون جا میخورن و آلیزه میگه مگه قرار یه عمر زندگی کنیم؟ قرارداد ۶ ماهه که! سپس از اونجا میرن. صنم و تورکان در حال حرف زدنن تو خونه که سرپ از فرصت استفاده کرده و از خونه بیرون میرنه سپس هر کسیو که میبینه اسم کوچه ای که از پدرش قدیر میدونه رو میگه اما کسی چیزی نمیدونه که گوشه ای میشینه و گریه میکنه. همان موقع سراپ و اسما میخوان برن خونه صنم تا از آشناهایی که تو انجمن ها داره ببینه کسیو به اسم تورکان میشناسه یا نه که سرپ را میبینن و میرن سراغش تا کمکش کنن. تورکان و صنم متوجه شدن که سرپ از خونه رفته و نورالدین از راه میرسه که باهم پیاده اطرافو میبینن تا پیداش کنن چون جاییو بلد نیست. آنها از دور میبینن که سرپ پیش اسما و سراپ هست که نمیدونن باید چیکار کنن تورکان پنهان میشه و نورالدین و صنم جلو میرن و میگن که سرپ از فامیل های دور صنم هستش و اونجا میمونه اسما و سراپ میگن باشه پس باهم بریم خونه صنم جون باهاش کار داشتیم اونا ناچارا قبول میکنن. سرکان و آلیزه تو محله هستن و آلیزه باز بحث رازو وسط میکشه که بهار از راه میرسند میگه من کلیدامو گم کردم ممکنه تو گاراژ تو دیشب افتاده باشه سرکان؟ آلیزه با عصبانیت میگه شما دیشب باهم بودین؟ و با عصبانیت به اونا نگاه میکنه…