خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۲۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه با دوستاش حرف میزنه و میگه بیاین بگین حالا چیکار کنم چجوری میتونم یه درس درست حسابی به این شوهر کله پوکم بدم؟ تا بفهمه که نباید اینجوری با من رفتار کنه! توچه بهش میگه خودت باعثش شدی با همه چیزش کنار اومدی اونم فکر کرده که همه جوره تو هستی و از وجودت تو زندگیش مطمئنه واسه همین اینجوری رفتار میکنه و سرد شده آلپ پیششون میره و میگه باز دارین برای کی نقشه میکشین؟ آلیزه به آلپ میگه بریم یکم باهم قدم بزنیم؟ سپس وقتی از بچه ها دور میشن درباره امتحانش میپرسه که آلپ میگه چه امتحانی؟ آلیزه میگه که مگه تو با سرکان درس نمیخوندی؟ آلپ تایید میکنه و بهش میگه به کسی چیزی نگه آلیزه میگه پس واقعیت داشته خالا بهار چی؟ اونجا بود؟ آلپ ماجرای بهار هم تعریف میکنه که آلیزه خیالش راحت میشه که چیز دیگه ای نبوده. سرکان پیش بهاءالدین میره و بهش میگه میونه من و آلیزه شکرآبه و من تصمیم گرفتم که بریم پیکنیک اینجوری دلشو بدست میارم بهاءالدین میگه این فکر خیلی خوبیه همه چیزشو بسپار به من همه کاراشو میکنم لیدر میشم و یه جای بکر میبرمتون.
بهاء میره پیش بچه ها و میگه من واستون یه خبر دارم امروز میریم همگی باهم پیکنیک همگی خوشحال میشن و آلیزه میگه این فکر بکر واسه کی بوده؟ بهاء میگه سرکان آلیزه لبخند میزنه و تعجب میکنه سپس توچه میگه پیکنیک یعنی میریم طبیعت؟ اونجا اگه حشره داشته باشه بیاد رومون چی؟ بهاء میگه داریم میریم طبیعت قطعا داره. سراپ تو خیابان سرپ را میبینه و جلو میره سپس او را میبره به خونه خودشون که پدربزرگ سراپ با دیدنش یکم جا میخوره و رضوان میپرسه این پسر خوشتیپ کیه؟ سراپ معرفیش میکنه به عنوان فامیل دور صنم که ازش سوالاتی میکنن پدربزرگ سراپ ازش میپرسه مال کجایین؟ او وقتی میگه ازمیت اونا جا میخورن که رضوان میپرسه اسم مادرت چیه؟ سرپ میگه تورکان. آنها بیشتر تعجب میکنن که پدربزرگ میپرسه اسم پدرت؟ سرپ میگه مصطفی که اونا متوجه میشن اشتباه گرفتن اونو. سرپ میخواد بره خونه اش و میگه خودم میرم که سراپ میگه نه میرسونمت تو مسیر قدیر را میبینن که سرپ از ماشینش حسابی خوشش میاد قدیر میگه بشینین خودم میرسونمت اینجوری یکم با ماشینم دور میزنیم سرپ با خوشحالی قبول میکنه.
بچه ها تو میتی بوس نشستن که بهاء میگه مقصد کجاست آلیزه خوشحال میشه و میگه چه انتخاب خوبی من اونجا بزرگ شدم عاشق اونجام سپس وقتی به اونجا میرن همگی همکاری میکنن و پیکنیک را برپا میکنن. کم کم میونه بین سرکان و آلیزه خوب میشه و توچه هرلحظه از بهاء بیشتر خوشش میاد. قدیر و سراپ سرپ را میرسونن به خونه صنم که تورکان اونارو از دور میبینه و شوکه میشه و میگه چی؟ قدیر؟ و از رفتار بامحبت اونا با سرپ جا میخوره او میخواد دلشو بزنه به دریا و بره پیششون و خودشو نشون بده که منصرف میشه و پشت یه ماشین پنهون میشه….