خلاصه داستان قسمت ۲۹۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۹۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۲۹۵ سریال ترکی خواهران و برادران
برک قبل از رفتن به مدرسه میره از سطل آشغال گوشی که آیلا شکوندو برمیداره تا ببینه ماجرا چیه. آسیه وقتی به مدرسه میره با دیدن اونجا یاد خاطراتش با دوروک میوفته باهمدیگه و گریه اش میگیره. آنها به داخل میرن که میبینن شوال به مدرسه اومده و تو ورودی وایساده و به عنوان صاحب مدرسه در حال گیر دادن به ظاهر بچه ها هست. آنها از چپ چپ نگاه کردنش عصبی و کلافه میشن. تو تریا برک درباره کیف و گوشی با آیبیکه حرف میزنه و آیبیکه میگه خوب کیفو باز کن تا ببینی چی توشه او تو کیفو میبینه اما متوجه میشه چیزی اونجا نیست و میگه انگاری واقعا چون کهنه بوده انداخته دور الکی استرس گرفته بودم و میره تا چای بگیره که آیبیکه زیپ مخفی تو کیفو باز میکنه و کارت شناسایی و عکس الیفو میبینه و میفهمه کیف مال مادر برک بوده و سریعا پنهان میکنه و چیزی نمیگه به برک. سوسن سعی میکنه به عمر نزدیک بشه تا حرف بزنن اما عمر میگه نمیخوام باهات-رفتن بزنم چیزی دیگه نیست که بخوایم حرف بزنیم و با عصبانیت حرفای دلشو میزنه و از اونجا میره. اوگولجان حال بد سوزیو میبینه که بغلش میکنه و میگه آروم باش باهاش حرف میزنم بالاخره میبخشتت با بابا و مامانمم همینجوریه سوزی تو بغلش گریه میکنه و ازش تشکر میکنه.
عمر تبلیغ آموزش ریاضیو رو برد مدرسه میزنه که شوال میاد و میگه بدون اجازه من داری چیکار میکنی؟ سپس برگه را پاره میکنه و میگه بگیر تو سطل آشغال بنداز اگه جاهای دیگه هم زدی برو بکن که کار منو زیاد نکنی! عمر میگه جرا اینجوری میکنین؟ فوقش یه تبلیغ آموزش ریاضیه دیگه! شوال میگه نمیخوام تو مدرسه من اسن کارارو بکنی اینجا سطحش بالاست، عمر از جاش با صدای بلند تبلیغ میکنه که همونجا دو نفر میگن بهت زنگ میزنیم صرب میخواد مداخله کنه و به خاطر مادرش دعوا کنه که تولگا جداشون میکنه و وارد کلاس میشن. تو کلاس شیمی اوگولجان و الیف متوجه میشن که بین یاسمین و تولگا یه نیرویی هست. آکیف به محل کار ماهر کسی که نجاتش داد میره که میبینه صاحب کا ش اونو از اونجا بیرون کرده و جاییم نداره بمونه واسه همین میرن باهم غذا میخورن و کمی حرف میزنن سپس با اصرار آکیف اونو با خودش میبره به خونه خودشون تا شبو اونجا بمونه. تو مسیر برگشت عمر اعلامیه های تدریسو رو درودیوار میچسبونه.
شب موقع شام خوردن حلمیه به اونجا میاد و به آسیه میگه واست یه بسته اومد امروز نبودی من تحویل گرفتم تازه عذرخواهی کرد و گفت دیر شده چند وقتی تو اداره پست مونده بوده. آسیه باز میکنه و میبینه از طرف دوروکه که یه نوشته واسش گذاشته با یه کلید او سریعا با عمر به طرف خانه آکیف میرن تا بره اتاق دوروکو ببینه. نباهت با آکیف حرف میزنه و میگه این پسرو چرا آوردی؟ من اصلا حال مهمون داری ندارم آکیف میگه که مجبور شد نمیتونست بزارتش تو خیابون بمونه که همان موقع زنگ خونه شون زده میشه. وقتی میرسن آسیه ماجرارو برای آکیف میگه سپس نباهت به آسیه میگه بیا بریم دخترم باهم اتاقشو بگردیم و میرن…..