خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۲ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
صاحب مکانیکی میاد و با سرکان شروع میکنه به حرف زدنه ماشین عمر را میبینه و میگه تو با این ماشین رفتی بیرون تصادف کردی؟ سرکان میگه بزرگش نکنین او میگه چی چیو بزرگ نکنم! تو اگه حد و آبادتم بیاد اینجا نمیتونه پول خسارت اینو بدن! و باهم بحث میکنن که سرکان مدام میگه مؤدب باشه که در آخر باهاش درگیر میشه آلیزه سریع به پلیس زنگ میزنه. سرکان بعد از بیرون اومدنش از بازداشتگاه به آلیزه میگه قبوله ولی ازدواج الکی نمیشه باید واقعی ازدواج کنیم آلیزه میگه چی؟ داری از موقعیت سوء استفاده میکنی؟ او میگه نه واقعا ازدواج میکنیم ولی زن و شوهر نیستیم به مدت یه سال آلیزه زمانی کوتاه تر میگه و در آخر با ۶ ماه توافق میکنن. آنها باهم میرن تا برای مراسم عقد رزرو کنن که برای فردای آن روز رزرو میکنن. سرکان وقتی به خانه برمیگرده به خانواده اش میگه که میخوام ازدواج کنم همگی خوشحال میشن و میگن با کی؟ او میگه با یه دختر به اسم آلیزه سراپ خواهرش بهش میگه پس بهار چی؟ من با اون حرف زده بودم! سرکان میگه دیگه کار از کار گذشته فردا تو محضر با عروستونن آشنا میشین همگی باز شوکه میشن و میگن چی؟ فردا؟ به همین زودی؟ چرا؟
سرکان میگه دختره خیلی دوستم داره اصرار کرد تا خیلی زود باهم ازدواج کنیم منم قبول کردم رفتیم واسه فردا بهمون وقت دادن. سر میز سام تو خونه نورالدین بحث ازدواج با صنم کشیده میشه وسط و اسرا بهش میگه هنوز سر حرفت هستی؟ او میگه اگه قیامتم بشه من پای حرفم هستم و این ازدواج سر میگیره. آلیزه تو دلش میگه حالا میبینیم. فردای آن روز آلیزه آماده شده و رفته جلوی شهرداری و فیلمی از خودش میگیره و میگه امروز بهترین روز منه چون دارم ازدواج میکنم و همه را به عقدش رأس ساعت ۱ظهر دعوت میکنه. اسرا و نورالدین تعجب میکنن و سریعا همگی حاضر میشن تا برن به اونجا. آلیزه موقع برگزاری مراسم مدام سوال میکنه تا وقت بخره که خانواده اش از راه برسن و اونو از اونجا ببرن اما وقتی اونا میان کاری نمیکنن و فقط تشویقش میکنن آلیزه جا میخوره و از حرص بله میگه. آلیزه با سرکان دعوا میکنه که چرا نگفت نه! سرکان میگه اگه میخواستی خودت میگفتی وباهم بحث میکنن آلیزه میگه میتونیم بریم باطل کنیم که سرکان میگه سر بولت بمون و مجبور میشه ادامه بده. شب به خانه سرکان اینا میره و اونجا سراپ مدام باهاش بد رفتاری میکنه و طعنه میزنه و شروع میکنه به سختگیری اما آلیزه پا به پاش میره چون نمیخواد صحنه جنگو ترک کنه…..
