خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۳۰ سریال ترکی حلقه
ایلهان با بره تو هتل قرار گذاشته تا معامله اونجا انجام بشه یکدفعه یکسری مرد سرتاپا مشکی با نقاب کلاغ به داخل میان و تمام جواهرات و پولهارو میدزدن و میرن ایلهان حسابی بهم ریخته و به آدم میگه بره دنبالشون اما آدم بهشون نمیرسه. ادم سریع به جهانگیر زنگ میزنه و خبر میده. او با خیال راحت با کان تو ماشین نشستن و در حال شام خوردنن تا تو موقعیت درست به داخل برن. آنها به داخل اتاق میرن و آدم واسشون تعریف میکنه که چجوری اومدن داخل و بهسون دستبرد زدن جهانگیر بهش توضیح میده که میدونه کار کیه و الان جواهرات کجاست. آدم میپرسه چجوری؟ جهانگیر میگه وقتی داشتی دنبال بره راه میرفتی ما میدونستیم که این دستبرد اتفاق میوفت واسه همین دوربین کار گذاشتیم و فهمیدیم چاتای و مژده این وسط دست داره تو کار. مژده وقتی چاتای رفته بوده پیش اسکندر پدرش تا پیشنهاد این دستبرد را بهش بده اسکندر قبول نکرده بود که وقتی مژده باهاش تنها میشه میگه حاضری باهم این کارو بکنیم؟ چاتای هم از خدا خواسته قبول کرده بود. جهانگیر و کان تو هتل منتظر این هستن و جهانگیر بهش میگه بزار مژده از تو اتاق بیرون بیاد و بره بالاخره تلاش کرده پولشو بگیره.
سپس بعد از رفتن مژده، آدم میگه خوب بریم ترتیبشونو بدیم دیگه! کان میگه نه بابا الان وقت ناهاره، همان موقع اوستا دوست و همکار کان به عنوان نیروی خدمه به طرف اتاقشون راهی میشه اوزجان از چشمی اتاق با دیدن خدمه در را باز میکنه که همان موقع جهانگیر و کان در حالیکه نقاب کشیدن رو سرشون بهشون حمله میکنن و پولهارو پس میگیرن سپس در را به رویشان میبندن و از اونجا فرار میکنن و میرن. آنها وقتی پیش آدم برمیگردن واسشون تعریف میکنن و آدم میگه این سلطان ما از پس همه چیز برمیاد! ایلهان کارد بزنی بهش خونش درنمیاد و به این شدت از وضعیتی که توش قرار گرفته حسابی بهم ریخته و نمیدونه اصلا باید چیکار کنه. ایلهان با گولای صحبت میکنه که در آخر بهش میگه من میرم سوپ بخورم. سوپ خوردن یه رسمیه که وقتی میخوان با اعضاء حلقه صحبت کنن باید برن اونجا تا با تحویل و نشون دادن کلید حلقه بهشون آدرس و ساعت قرارو بگن. از اونجایی که اوستا دوست کان ایلهان را تعقیب میکردن متوجه این کارها میشه. ایلهان و اسکندر و چاتای را وکیل هارچ صدا میزنه تا به گالری برن و اونجا درباره اتفاقی که افتاده صحبت کنن.
اونجا وکیل ایلهان را سرزنش میکنه که چجوری همچین انفاقی گذاشته بیوفته ایلهان به چاتای اشاره میکنه و میگه بگو کار شما بوده، کجا گذاشتین الماسارو؟ چاتای میگه دست من نیست چون از منم دزدیدن! همگی جا میخورن و اسکندر خنده اش را کنترل میکنه همان موقع کان و جهانگیر به اونجا میان با یه ساک. وکیل میگه بودنتون اینجا و حرف زدنتون باعث میشه دیگه زنده نرین از اینجا، هرکسی نمیتونه بیاد اینجا! آدم های وکیل دورشو میگیرن و میخوان بکشنشون که کان میگه ما نه کسیو تعقیب کردیم و نه به زور اومدیم ساک جواهراتو آوردیم همونجوری که بقیه اومدن اینجا ما هم اومدیم رفتیم سوپ خوردیم خیلیم خوشمزه بود اونا جا میخورن و با دیدن کلید حلقه دسته کان شوکه میشن. سپس کان میگه منو جهانگیر شریکیم باهم اداره اش میکنیم و از اونجا میخوان برن که ایلهان جهانگیرو صداش میزنه و به خاطر این کارهاش که بدون اجازه و مشورت باهاش این کارو کرده دلخوریشو ابراز میکنه و میره. وکیل با چنگیز تماس میگیره که چنگیز با حمیرا پشت میز میره . در آخر بعد از حرف زدنش بهش میگه که پسرتون میخواد ببینتتون حمیرا اشاره میکنه نه اما چنگیز میگه باشه….