خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۳۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه به پدرش زنگ میزنه و میگه باید حرف بزنیم نورالدین میگه درباره تورکان خانم؟ او تایید میکنه که نورالدین میگه باشه بهت خبر میدم کی ببینیم همو. بعد از قطع آلیزه سرکان زنگ میزنه و میگه آلیزه را هتل رسوندم میام اونجا باید حرف بزنیم نورالدین قبول میکنه. تورکان به سرپ میگه من امروز میخوام برم با پدرت حرف بزنم سرپ خوشحال میشه و میگه منم میام تورکان میگه الان نه بعدا میبرمت او قبول میکنه و میگه هیجان زده ای؟ تورکان میگه نه بیشتر میترسم. تو هتل سرکان به آلیزه میگه شب واست سورپرایز دارم آلیزه میپرسه چی که سرکان میگه نمیگم شب خودت میبینی و میره. تورکان با صنم حرف میزنه و از ترسش میگه بهش که صنم میگه ولی راحت میشی به این فکر کن و بهش میگه تو زن قوی هستی از پسش برمیای. سرکان پیش نورالدین رفته که او بهش میگه نگران شدم چیزی شده؟ سرکان میگه میخوام یکراست برم سر اصل مطلب نمیدونم چجوری و کی شد ولی همه چیز واقعی شد من میخوام ازدواجم با آلیزه را واقعی کنم نورالدین لبخند میزنه و اسما خوشحال میشه. سرکان میگه من با خانواده ام حرف زدم خواستم از شما هم اجازه بگیرم نورالدین بغلش میکنه و میگه من راضیم پسرم ایما هم میگه منم از صمیم قلب و سرکان دستاشونو میبوسه و بغلشون میکنه.
سراپ به صنم زنگ میزنه تا ببینه خبری از مادرش شده یا نه اما هرچی زنگ میزنه جواب نمیده او به اسما زنگ میزنه و میگه چند روزه بهش زنگ میزنم اما جواب نمیده به نظرت چیزیو مخفی داره میکنه؟ اسما میگه نه بابا چرا باید این کارو بکنه؟ سپس باهاش قرار میزاره تا همو ببینن. تورکان در حال رفتن به آتش نشانی هست تا قدیرو ببینه. او صدای قدیرو از تو یه کلاس میشنوه و از دور میبینتش اما یاد حرفاش میوفته و نمیتونه بره داخل و موقع رفتنش قدیر اونو میبینه و جا میخوره او دنبالش میره اما بهش نمیرسه، تو حیاط صداش میزنه و با خودش میگه نکنه توهم بوده؟ آلیزه با پدرش تو هتل حرف میزنه درباره سرکان که نمیتونه دیگه ازش مخفی کاری کنه درباره مادرش که نورالدین میگه امروز همه چیز درست میشه تورکان خانم امروز میخواد بره به دیدن قدیر آلیزه خوشحال میشه. خیری و رضوان میرن آرایشگاه پیش بهار و باهاش دعوا میکنن که چرا میخواد هوو سرکان بشه؟ بهار میگه از چی حرف میزنین؟ من نمیفهمم! آنها دعوا میکنن و از اونجا میرن که بهار با خودش میگه این چی بود دیگه؟ سرکان رفته دنبال آلیزه و میگه حاضرشو بریم آلیزه قبول میکنه. اسما و سراپ رفتن به انجمن و متوجه شدن که اصلا صنم پیگیری نکرده و عصبی میشن سپس میرن به طرف خونه صنم تا ببینن چرا اصلا پیگیری نکرده. تورکان پیش صنم رفته و بهش میگه که نتونستم برم صنم میگه حق داری اولین بار بعد از چند سال نتونی امیدوارم بعدا بتونی.
اسما و سراپ به خانه صنم رفتن که تورکان سریع به طبقه بالا میره اونجا اسما ازش گلگی میکنه که چرا بهش دروغ گفته که میگرده دنبالش صنم هیچی نمیتونه بگه و درآخر فقط میگه من نمیتونم تو مسائل خانوادگیتون دخالت کنم سراپ میگه واقعا دستتون درد نکنه و با دلی شکسته از اونجا میره که اسما دنبالش میره تورکان حرفاشونو شنیده و از اشتیاق دخترش نسبت به خودش مطلع میشه سپس رو زمین نشسته و گریه میکنه. سرکان آلیزه را به رستورانی برده به بهونه نامزدی دوستش و او میگه من با لباس فرم جایی نمیام سرکان واسش لباس و کفش خریده که آلیزه شوکه میشه. آلیزه حاضر میشه و سرکان از دیدنش خشکش میزنه و آلیزه از اینکه کسی هنوز نیومده تعجب میکنه. گارسون میاد و به آلیزه میگه خوش اومدین آلیزه خانم با غذاهای دریایی شروع میکنیم آلیزه تعجب کرده که سرکان میگه من درباره تو چیزیو فراموش نمیکنم و حلقه ای به طرفش میگیره و ازش خواستگاری میکنه برای یه عمر زندگی کردن نه شش ماه و از حسش بهش میگه آلیزه حسابی سورپرایز شده و میگه چقدر مونده شرط تموم بشه؟ سرکان میگه نیم ساعت و آلیزه میخنده و قبول میکنه سپس همدیگرو بغل میکنن. شب تورکان به سرپ میگه که پدرتو پیدا نکردم او عصبی و ناراحت میشه. آلیزه و سرکان به خانه میرن و به همه خبر میدن که همگی خوشحال میشن اما خیری و رضوان حرفاشونو میشنون و از اونجایی که فکر میکنن قراره بهار هووی آلیزه بشه میگن نباید بزاریم این خواستگاری سر بگیره…