خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۳۰ سریال ترکی زندگی شاهانه من
آیسل از مادر و پدر شبنم پذیرایی میکند مادر شبنم به آیسل میگه حتماً با ما کار داشتین که ما رو دعوت کردین آیسل میگه نقشه دارم اگه قبول کنین و درست انجام بدین با پول زیادی برمیگردین آنها خوشحال میشن سپس بعد از غذا خوردن آیسل آنها را به هتل میفرسته تا اونجا بمانند و ازشون میخواد تا با شبنم هیچ ارتباطی نگیرن. شبنم در هتل بچهها را با اجه شنا میکنه بعد از خوابیدن بچهها اجه به شبنم میگه ملیسا حتماً نقطه ضعفی تو آمریکا داره کارگاه خصوصی استخدام میکنم که دربارهاش تحقیق کنند ملیسا وقتی اونور به خونه میره فیلم دوربین مداربسته را بهش نشون میده اوننور میپرسه چرا شبنم همچین کاری باید بکنه؟ ملیسا ماجرای فیلمی که با بچههاش گذاشته بود تو فضای مجازی را میگه اوننور بهش میگه شبنم روی بچههاش خیلی حساسه دیگه همچین کاری نکن و ازش میخواد به اتاقش بره. فردای آن روز اونور با شبنم تو لابی هتل قرار میزاره و باهاش صحبت میکنه سپس بهش میگه که اگه دست از شکایت کردن برنداره فیلم دوربین مداربسته براش بد تموم میشه شبنم میگه الان میخوای منو از شکایت منصرف کنی؟ اونور میگه بهتره به دادگاه بریم و هرچی دادگاه صلاح دید همون پیش بره این برای هممون خوبه.
سپس درباره مسعود بهش گوشزد میکنه و میگه مراقب رفتارت باش ما هنوز زن و شوهریم و بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. ملیسا فیلم دوربین مداربسته خانه را به آیسل نشون میده و میگه با یه تیر دو نشون زدیم هم موضوع شکایت از قرارداد جعلی حل شد هم من دیگه از خونه نمیرم میخوام با اونور ازدواج کنم آیسل از اینکه ملیسا موندگار شده ناراحت میشه و راضی به ازدواجش با اونور نیست. بعد از رفتن ملیسا به شرکت که اونور ازش خواسته بود نجمی به آیسل میگه مدیر برنامه صبحگاهی قبول کرده مادر و پدر شبنم به برنامهاش برن هر وقت که بخواین من بهشون اطلاع بدم. شبنم پیش مسعود میره تا باهاش صحبت کنه سپس ازش میپرسه که اونور اومده بوده پیشت و تهدیدت کرده؟ از این ناراحتی؟
مسعود میگه تهدیدای اون برام ارزشی نداشت حرفای تو سنگینتر بود شبنم سعی میکنه از دلش در بیاره ملیسا به شرکت رفته و اونو مدیریت پروژههای شرکت را به او میسپارد و به همه اعلام میکنه که نظر و حرف ملیسا باهاش یکیه و آدم ارزشمندیه واسش، ملیسا خوشحال میشه. یوسف به شبنم زنگ میزنه و میگه از مادر و پدرت خبر ندارم میخواستن بیان استانبول شبنم دلشوره میگیره که بعد از قطع تماس دیدم پیشش میره و میگه حق با تو بود سلو رو از رستوران بیرون کردم نه فقط از رستوران بلکه از زندگیم شبنم میگه من بهت گفته بودم آدم خوبی نیست زن و بچه هم داره دیدم میگه چرا نگفتی زن و بچه داره؟ شبنم میگه چون با ملیسا بر خورده بودی و دیگه واسه من مهم نبودی. یوسف یک بار دیگه به شبنم زنگ میزنه و میگه انگاری با جت شخصی اومدن استانبول شبنم سریعا به خلبان جت شخصی زنگ میزنه و متوجه میشه که مادر و پدرش را آیسل به خانهاش دعوت کرده و الان استانبولن او استرس میگیره و به هم میریزه….