خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۳۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۳۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۳۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

آزرا از ملیسا میخواد تا چشماشو ببنده و وقتی حامله بوده و کورای شکنجه اش میداده فکر کنه ملیسا اول نمیتونه اما بعد از تلاش هاش به خاطر میاره و بهم میریزه آزرا بهش میگه که اون عوض نمیشه و دوباره احتمال داره همون کارهارو باهات بکنه و ازش میخواد تا از اینکه با اون مرد بمونه صرف نظر کنه کورای میاد و ملیسا که بهم ریخته از اونجا میره. سرگن میگه اگه یخورده دیگه باهاش تنها میموندم به کتک کاری کشیده میشد سپس بهش میگه ماجرای ییلدریم چیه؟ آزرا بهش میگه که خودشو جمع کنه و دوباره شروع نکنه! چولپان به دفتر سرهان رفته و بهش میگه من هنوز نفهمیدم تو از اون فرفری شکست خوردی؟ حرف های خیلی سنگینی زده بود! و سعی میکنه تا به بهونه ای سرهان را از اونجا بیرون بفرسته. به محض رفتن سرهان از اتاقش چولپان سریع پشت سیستمش میشینه و سعی میکنه درباره دختر بهار اطلاعاتی بدست بیاره اون متوجه یه آدرس خونه میشه و سریعا آدرسو برمیداره. گونش به موسسه حقوقی آرمان خان میره و به یکی از وکلای اونجا میگه تا همزمان به صنم و آزرا پیام بده بگه بیان اتاق جلسه. آنها وقتی به آنجا میرن جا میخورن و میگن که چخبره؟ چیشده؟ گونش بهشون میگه ببخشید ولی اینجوری میتونستم بکشونمتون اینجا تا واسم وقت بزارین! امشب هیچ رازی نمیمونه باید مامان و بابا بگن که چیشده هردوتون ساعت ۸ خانه بیاین تا ببینیم چخبره آنها ازش میپرسن مگه چیه؟ بگو! ولی گونش میگه باید از زبان خودشون بشنوین و میره. چولپان به اتاق ییلدریم میره و میگه به آدرس گیر آوردم که اگه بچه اینجا باشه خیلی خوب میشه ییلدریم خوشحال میشه و ازش تعریف میکنه و میگه شما خیلی محشرین چولپان میگه یه جیزی بگو که ندونم! اینو خودم میدونم، تازه وقت ملاقات گرفتم برای اجاره کردن طبقه پایینش که خالیه باید بریم اونجا.

شب سر ساعت گونش و صنم و مادرشون منتظرن تا آزرا هم بیاد. چولپان میپرسه اینجا چخبره؟ گونش میگه وقتی بابا و آزرا بیان مشخص میشه سپس همان موقع زنگ در به صدا در میاد که گونش با باز کردم در میگه چه خوب باهمدیگه اومدن. فاروق داخل میره و میگه اینجا چخبره؟ حالت خوبه چولپان؟ او میگه آره من حالم خوبه سپس گونش ازشون میخواد تا همه چیزو بگن فاروق میگه راسیتش من وقتی از مادرتون جدا شدم یه شب اومدم خواستم گونش را بدزدم چولپان میگه منم فهمیدم و دنبالش رفتن بعد واسه اینکه دیگه دستش بهتون نرسه گفتم که مرده تو دیگه واسه بچه هام مردی! گونش میگه حقیقت این نیست! فاروق میگه حامله بود! وقتی مادرتون موضوع را فهمید بهم گفت نمیتونه با من دیگه زندگی کنه ما هم تصمیم گرفتیم با اون زن از اونجا بریم! گونش میگه شما ه میگه ما حسرت دادین! حسرت بزرگ شدن با بابا و فهمیدن حس پدرانه! آزرا میگه دو تا سوال هنوز هست که چرا بابارو بخشیدی و بابا اصلا واسه چی اومده؟ چولپان یهو میگه به خاطر دخترش یعنی خواهر ناتنی شماها دنیز. میخواد با شماها آشنا بشه، گونش میگه نه من نمیخوام و آزرا و صنم سعی میکنن اونو آروم کنن. فردای آن روز ملیسا سر میز صبحانه به کورای میگه سر صبح یکسر رفتم بیرون و اومدم کورای میگه کجا رفتی؟ ملیسا میگه ثبت کردن کتک و شکنجه ها! بعدشم پیش آزرا همون موقع آزرا با یه مامور داخل میشه و میگه حکم قانونی داریم که دیگه به ملیسا نزدیک نشی و از خونه و دفتر هم دور باشی مادر کورای میخواد نزدیک بشه که مامور نمیزاره سپس آزرا میگه دنبال وکیلم باش چون دادگاه طلاقم داری کورای با عصبانیت از اونجا میره و ملیسا از آزرا تشکر میکنه.

ملیسا به آزرا میگه یعنی الان واقعا رفت؟ آزرا تایید میکنه و میگه تازه روزهای خوش داره شروع میشه! ملیسا میگه نمیزارم پسرم مثل باباش بشه. صنم و وورال و یالین به مرکز توان بخشی میرن و به نیسان عکسی نشون میدن از دوربین که بفهمه اون بچه اش را نکشته بلکه ایلول خواهرش پشت فرمون بوده و ازش میخوان تا کمکشون کنه بچه اش را وورال ازش بگیره چون جونش پیش اون تو خطره! اون قبول میکنه سپس صنم از یالین میخواد تا با جلب توجه تعداد افرادو به حداقل برسونه یالین هم با سروصدا همه را جمع میکنه تا وورال و صنم، نیسان را از اونجا فراری بدن. سپس به طرف دادگاه میرن وورال و صنم با این موفقیتشون همدیگرو بغل میکنن که ایلول میاد و با دیدن اونا حرص میخوره. ایلول با دیدن خواهرش شوکه میشه و بهم میریزه سپس میگه اون اینجا چیکار داره؟ صنم میگه اومده یکسری حقایقو بگه و از اونجا دورش میکنه. چولپان با ییلدریم وقتی از موسسه خارج میشن آرمان فکر میکنه دارن با هم دفتر حقوقی میزنن و تعقیبشون میکنه تا جلوی این کارشونو بگیره. آنها به طرف اون خونه میرن و ییلدریم خودشو پسر چولپان معرفی میکنه چولپان از خونه حسابی تعریف میکنه ولی سر قیمت با املاکی دعوا میکنه و میگه خیلی زیاده ییلدریم به بهونه اینکه با مادرش حرف بزنه تا راضیش کنه ازش میخواد تنهاشون بزاره سپس ییلدریم به چولپان میگه سقف نم داره به این بهونه میرم طبقه بالارو میبینم اگه بچه اونجا بود سریع به پلیس زنگ میزنم چولپان میگه فکر خوبیه همان موقع یهو آرمان با لبخند وارد میشه که چولپان میگه وای این همه جیزو الان بهم میریزه!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا