خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۳۱ سریال ترکی یاقوت کبود
هازال پیش فرایه میاد و میگه از فردا باید بیام کارمو شروع کنم و خوشحال میشن. سرپ وقتی میبینه اونا میخوان جایی برن میره جلو و بهشون میگه خریداتونو بدین به من بریم سمت ماشین برسونمتون اونا قبول میکنن. وقتی سرپ تنها میشه دفتری که فرایه توش داشت چیزی مینوشت باز میکنه و میخونه و متوجه باردار بودن فرایه میشه و به خودش میگه فکر نکنم بچه آتش باشه! اوکان و یامان با بشیر به جایی رفتن و منتظر سرپ وایسادن وقتی سرپ میرسه دفتر را به یامان میده و میگه به نظرم بخون اینو یامان دفترو باز میکنه و میخونه و میفهمه که فرایه حامله ست و شوکه میشه اوکان میره دفترو میگیره و میفهمه که یامان همه چیزو فهمید و به سرپ میگه تو چرا همچین کاری کردی آخه؟ سرپ به یامان میگه فرایه رفت دانشگاه میخوای برو اونجا حرف بزن باهاش یامان سریعا میره و اوکان هم دنبالش میره. هازال و فرایه اسم خودشونو تو برد دانشگاه میبینن و از فارغ التحصیل شدنشون خوشحال میشن و وقتی میخوان برن کیک بخورن و جشن بگیرن یامان را میبینن که فرایه به هازال میگه تو وان دفتر نوشته بودم حامله ام سپس میرن جلو که یامان با فرایه میخواد تنها حرف بزنه.
آتش تو دفتر کارش جعبه ای باز میکنه و قیچی قدیمیو توش میبینه و یاد روزی میوفته که برای سر زدن به فرایه رفته بود پیشش و اونجا فهمیده بود که طرفدار یه زنه جمهوری خواه کشورشون بوده که از اولین طراحان هم بوده. یامان از فرایه میپرسه که بچه چند ماهشه؟ فرایه یاد حرف های اوکان میوفته که گفته بود اگه حقیقتو بفهمه یامان خودت طناب دارو میندازی گردنش باید راه داداش آتشو بری. فرایه میگه ۱ ماهشه یامان میفهمه که بچه آتشه و باهاش بحث میکنه و میگه تو چقدر حریص بودی نمیدونستم واسه اینکه سریع بگیرتت حامله شدی آره؟ و بعد از دعوا کردن باهاش میگه هیچ جایی نمیرم جلوی چشمات تو اون خونه می مونم ببینم چجوری میخوای زندگی کنی! و از اونجا میره که فرایه گریه میکنه و به دخترش میگه ببخشید دخترم مجبورم. آلینا میره پیش عمر و ازش معذرت خواهی میکنه او میگه دیگه تکرار نشه وگرنه دیگه نمیبخشمت آلینا دستشو بوسید و میره که جمیله پرسید بخشیدتت؟ او میگه آره یکم نقش بازی کردم دستشو بوسیدم بخشید و میره…