خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۳۴ سریال ترکی یاقوت کبود
فرایه با عصبانیت بهش میگه تو چجوری میتونی انقدر بد باشی مگه شیطانی؟ و ازش میخواد دست از سرش برداره و دیگه تهدیدش نکنه و میره. عمر میره پیش یامان و از آتش گلگی میکنه که خیلی زیادی بهش بها دادم و میگه میخواد سهام خودش و مادرشو بزنه به نام او اما یامان میگه نمیخوام با این چیزا سرو کله داشته باشم عمر میگه میخوای تو این سن بازنشسته بشی؟ یامان میگه من همینم! عمر کلافه میشه و میگه مادرت راست میگه این ازدواج کلا تغییرات داده! عمر به اتاق فرایه میره و بهش لباس و کفش میده و میگه که برای مراسم شب بپوشه فرایه تشکر میکنه و از لباس حسابی خوشش میاد. وقتی حاضر میشه آتش با دیدنش میگه یه چیزی کم داری و گردنبند و گوشواره یاقوت کبودو بهش میده فرایه میگه نمیتونم قبول کنم اما آتش میگه اینو واسه تو خریدم خواهش میکنم قبول کن و گردنبندو میندازه گردن فرایه سپس از فرایه میخواد بازوشو بگیره تا برن فرایه اول جا میخوره اما بعد باهم میرن.
آتش و فرایه حاضر شدن و باهم دست تو دست هم میرن به همه خبر میدن که دارن میرن بیرون امکان داره شبم برنگردیم منتظرمون نباشین و میرن. بعد از زفتن اونا پشت سرشون یامان میخواد از خونه بیرون بره که آلینا دنبالش میره و میگه کجا داری میری؟ تو چند روز نبودی کجا بودی؟ داری بهم خیانت میکنی؟ کسی تو زندگیته؟ یامان سرش داد میزنه که جمیله میره جلو و میگه چخبرته؟ سر دختر من داد میزنی؟ یامان میگه از خودتو دخترت خسته شدم! و از اونجا میره که آلینا با درماندگی رو پله میشینه و جمیله آرومش میکنه و میگه آروم باش که باهم راه حل پیدا کنیم. بورا تو بیمارستان به هوش میاد. فرایه تو ماشین از آتش میپرسه که کجا داریم میری؟ گفته بودی شام کاریه! آتش میگه نمیگم سورپرایزه. یامان به بار رفته و اونجا با یه دختر آشنا میشه و تو خوردن نوشیدنی زیاده روی میکنه سپس باهمدیگه به طرف خانه اون دختر میرن. آتش فرایه را به خانه باغ برده و بهش میگه اگه گولت نمیزدم نمیومدی بیرون و باهم به داخل خانه باغ میرن. فرایه بهش میگه میشه به منم بگی اینجا چخبره؟ آتش میگه چون همه چیز از اینجا شروع شد و میخوام امشب یه چیزهایی اینجا معلوم بشه.
سر میز شام نشستن و فرایه اونجا گردنبندی که واسه یامان خریده بود را میبینه که روی زمین افتاده و برمیداره. آتش بهش میگه همیشه بهت میگفتم که چرا سکوت میکنی و فقط من حرف میزنم ولی امشب میتونی هرچقدر که میخوای سکوت کنی چون من باهات حرف دارم. آتش میگه که اولین روزی که اومدم اینجا تورو دیدم و فهمیدم دختر آقا محسنی وقتی اینجا آتیش سوزی شد اومدم و تورو پیدا کردم و نجاتت دادم همون موقع انگار یه جرقه ای خورد رفته رفته وقتی با شخصیتت آشنا شدم شیفته ات شدم نمیتونستم از این شخصیت جسور و مستقل ساده بگذرم و حرف های دلشو میزنه در آخر بهش میگه که عاشقت شدم و فرایه شوکه شده و با بهت نگاهش میکنه. یامان از اون دختر عذرخواهی میکنه و میگه این رفتار من به تو ربطی نداره دارم روزهای سختیو سپری میکنم و از خونه بیرون میزنه و میره. فرایه حسابی شوکه شده و حالش بد شده که از آتش میخواد از اونجا برن تا یکم استراحت کنه بهتر بشه و از اونجا میرن. به باده خبر میدن که بورا به هوش اومده. یامان دو نفر میخوان ازش دزدی کنن که یامان باهاشون درخواست میکنه و تو مسیر آتش و فرایه او را میبینن و آتش میره به یامان کمک میکنه ولی در آخر وقتی میخواد یامان را هم با خودشون ببرن یامان میگه نمیام من چیزیم نمیشه شما برین که آتش از این رفتارش کلافه شده و کتکش میزنه فرایه جلوشو میگیره و ازش میخواد کاری باهاش نداشته باشه….