خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۳۵ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
نورالدین وقتی با سرکان حرف میزنه و میگه اگه قدیر بیاد و به آلیزه ماجرارو بگه او اصلا منو نمیبخشه آلیزه به اونجا میاد و میگه تو چیکار کردی که اگه من بفهمم دیگه نمیبخشمت؟ آنها موضوعو عوض میکنن سپس میگن از بیرون یه صدایی میاد بریم ببینیم چیشده. آنها بیرون میرن و نورالدین با دیدن قدیر میره پیشش و سعی میکنه جلوشو بگیره تا حرفی نزنه که تو یه لحظه سرکان و نورالدین میوفتن تو استخر. نورالدین وقتی بیرون میاد به قدیر میگه اگه ماجرارو به آلیزه بگی همه چیز بهم میریزه او میگه من که نمیخوام اینو بگم میخوام با تورکان حرف بزنم! نورالدین میره لباسشو عوض میکنه و میبرتش پیش تورکان. نورالدین وقتی به تورکان میگه قدیر میخواد باهات حرف بزنم به سرپ میگه تو اینجا بمون من برم با پدرت حرف بزنم بیام. قدیر وقتی تورکان را میبینه بهش میگه باید همه جیزو بهم بگی واسم توضیح بدی از همون اول. تو مراسم آلیزه مدام سراغ پدرشو میگیره و میگه با بابام خوب نرقصیدم! سرکان میگه الان میاد. آلیزه بعد از چند دقیقه به طرف خانه میره که نورالدین استرس میگیره و صنم به سرپ میگه تو از خونه بیرون نیا و پایین میرن.
آلیزه از نورالدین میپرسه کجا رفتی بابا؟ وسط حنابندان دخترت؟ نورالدین میگه ببخشید عزیزم باید حرف بزنیم همان موقع سرپ میاد پایین و میگه من سرپ پسر قدیر کاریجام! برادر تنیت سرکان! سرکان شوکه میشه و همه جا میخورن. تورکان و قدیر میان و قدیر میگه وقتی مادرت مارو ترک میکرده سرپ را حامله بوده و تنهایی بزرگش کرده سرکان جا خورده و از روی حرص میخنده و میگه تورکان خانم برای بزرگ کردن بچه اش مارو تنها گذاشته و وقتی میبینه آلیزه تعجب نکرده میفهمه که اون میدونسته و با ناراحتی از اونجا میره. فردای آن روز وقتی آلیزه میره پیش سرکان نو اتاقش حرف میزنه باهاش اما میبینه تو جاش تکون هم نمیخوره و و قتی میره جلو پتو را میکشه کنار میبینه که سرکان اصلا نیست از طرفی تورکان هم میبینه سرپ نیست تو اتاق آنها به پایین میرن و به همه خبر میدن. آلیزه با تورکان میرن به تعمیرگاه که میبینن سرکان اونجاست و ازش میپرسن سرپ را دیده یا نه؟ او میگه اول صبحی اینو اومدی بپرسی؟ آلیزه میگه یه بچه ۱۵ ساله گم شده نه کسیو داره نه جاییو میشناسه! سراپ میاد و میگه یه نامه گذاشته اونم واسه سرکان. سرکان با خوندن نامه سریعا با آلیزه میره دنبال سرپ. سرپ جلوی در خانه صنم وایساده و بهش نگاه میکنه. خیری و رضوان به کلانتری رفتن تا گزارش گم شدن سرپ را بدن و وقتی میخوان برگردن یادشون نمیاد که خونه شون کجا بود و اسم بچه هاشونو یادشون نمیاد…