خلاصه داستان قسمت ۳۶۳ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶۳ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۶۳ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۶۳ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۶۳ سریال ترکی گودال

ماهر از افسون می خواهد که فردا هم برای تحویل گرفتن جنسها با او به رستوران بیاید تا متنی که اماده کرده را برای طرفهای دیگر معامله ترجمه کند. او که خودش را مدیون افسون می داند جق انتخاب را به خود او می دهد و می گوید که اگر قبول کند برایش جبران خواهد کرد. شب ندیم به خانه ی کوچوالی ها می رود و به عمو جومالی خبر می دهد که گولکان را پیدا کرده است. عمو جومالی که با پیدا کردن او نقشه اش را عملی خواهد کرد خوشحال می شود. عمو که از سلطان خوشش می آید و دوست دارد به هر بهانه ای با او هم صحبت شود به او شب به خیر می گوید و به اتاقش می رود. در انجا هم عمو جومالی به یاد سلطان هست و تابلوی نقاشی روی دیوار را برمی گرداند و به عکس سلطان که پشت تابلو چسبانده شده خیره می شود و مشروب می نوشد.
از طرفی داملا و جومالی همان شب ساکهایشان را می بندند تا گودال را ترک کنند. در همین موقع یاماچ که نتوانسته در خانه ی کوچوالی ها بخوابد در خانه ی انها را می زند و رو به جومالی می گوید:« می شه روی کاناپه ی اینجا بخوابم؟ اینجا برام اشناتره تا خونه ی خودمون.» جومالی از دیدن اوخوشحال می شود و می فهمد که او هنوز انتخاب نکرده که کدام سمت بایستد و هنوز هم فرصت دیدن واقعیتها را دارد. با امدن یاماچ سفر داملا و جومالی کنسل می شود.

صبح، یاماچ تصمیم می گیرد در محله چرخی بزند و بیشتر با گودال تازه اشنا شود. در میانه ی راه، علیچو او را پیدا می کند و بخاطر اینکه خانه اش را از دست داده و گودال مثل گذشته ها نیست گله می کند. اجویت هم از راه می رسد و درحالی که از دیدن یاماچ ذوق کرده از او می خواهد که به قهوه خانه برود چون عمو جومالی با او کار دارد. وقتی یاماچ به قهوه خانه می رود، وارتولو و عمو با خوشحالی به او می گویند که برایش سورپرایز دارند و گولکان را پیدا کرده اند و به زودی او می تواند انتقامش را بگیرد.
وارتولو و یاماچ با هم به مکانی که گولکان در جلوی در ان نگهبانی می دهد می روند و از دور او را زیر نظر می گیرند. یاماچ با دیدن گولکان به لرزه می افتد و نمی خواهد جلوتر برود و تا می خواهد دهانش را باز کند و دلیل ترسهایش را بگوید، وارتولو یقه ی او را می گیرد و با خشم فر یاد می زند:« برای من از شکنجه شدن نگو…من خودم ختم این چیزام. به خانوادت فک کن. کارایی که باهات کردن رو فراموش نکن. تو یاماچ کوچوالی هستی. به خودت بیا و انتقامتو بگیر.»

وارتولو پاره اجری به دستش می گیرد و سراغ گولکان می رود. گولکان با دیدن او به سمت کوچه ها فرار می کند اما در کوچه هم یاماچ جلویش را می گیرد با مشت محکمی بی هوشش می کند. یاماچ رو به وارتولو می گوید:« تو برو. از اینجا به بعدش با منه.» او گولکان را در جای خلوتی از کوچه کتک می زند و می گوید:« همینقدر برای تو کافی نیست اما من وقت برای شکنجه دادنت ندارم.» گولکان وقتی می بیند که زمان مرگش نزدیک شده برگ برنده اش را رو می کند و اسم افسون را می آورد. یاماچ می گوید:« کجاست افسون؟» گولکان می گوید:« می گم اما شرط دارم.»
گولکان که قبلا افسون و نظام را تعقیب کرده یاماچ را به خانه ای که افسون را در انجا نگه می دارند می برد و یاماچ از پنجره موفق می شود افسون را درحالی که دخرتش را در اغوش گرفته ببیند. یاماچ بخاطر لحظه هایی که از دست داده بغض می کند اما بعد بخاطر اینکه انها را زنده می بیند خوشحال می شود و می خندد. در همین موقع نظام و افرادش بچه را از اغوش افسون می گیرند و او را از خانه بیرون می برند. یاماچ که از طرز زندگی افسون خبر ندارد، تعجب می کند و سوار ماشینش می شود و همراه گولکان ماشین نظام و نگهبانها را تعقیب می کند.

نظام افسون را به رستوران هتلی که محل قرار ماهر است می برد. یاماچ هم ماشین را قفل می کند و گولکان را تنها می گذارد تا خودش وارد هتل شود و افسون را ببیند. گولکان از این فرصت استفاده می کند و ماشین را راه می اندازد و فرار می کند. او خودش را به خانه ی ندیم می رساند و به او می گوید:«برو به عمو جومالی بگو اگه من بمیرم، یاماچ همه چیو می فهمه.»
در هتل، ماهر به طرف حسابهایش می گوید:« به مناسبت این معامله ی سودمند من برای شما یه سورپرایزی اماده کردم. » بعد هم از افسون می خواهد که برود و تدارکاتشان را اماده کند. افسون به گوشه ای از هتل می رود و در بین راه کسی اسم او را صدا می زند. وقتی که افسون به طرف صدا برمی گردد با یاماچ رو به رو می شود که با بغض به او خیره شده. افسون ناباورانه به یاماچ نگاه می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا