خلاصه داستان قسمت ۳۶۵ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶۵ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۶۵ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۶۵ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۶۵ سریال ترکی گودال

وقتی متین و یاماچ به سمت قهوه خانه می روند، وارتلو جلو می رود و وقتی یاماچ می پرسد که چرا محله انقدر عوض شده، وارتلو می گوید: «همه الان خوشحالن! مثل قبل نیست که همیشه جنگ و دعوا وسط باشه. آخرین بار کسی یادش نمیاد کی اینجا صدای شلیک گلوله شنیده باشه! » متین می گوید: «تو گودال اشتباهی میگردی! » وارتلو که عصبانی شده فریاد می زند: «من اومدم تا کمکتون کنم اما چیشد؟ منو از خودتون روندید! چون از این که محله انقدر پیشرفت کرده خوشتون نیومد! » و یاماچ را به قهوه خانه می برد. یاماچ که کمی سردرگم شده می گوید: «من دیگه نمیدونم باید حقو به کی بدم. » وارتلو که نمی خواهد یاماچ تصمیم اشتباهی بگیرد، او را به محله می برد و نشانش می دهد که محله دیگر در امن و امان است.
عایشه در آرایشگاه است که زن ها در مورد برگشت یاماچ صحبت می کنند و می گویند که شوهرهایشان از دیدن یاماچ خجالت زده و شرمگین هستند و انگار که تاب نگاه کردن به صورتش را ندارند. عایشه شب این اخبار را به عمو جومالی می رساند.

شب یاماچ به خانه ی جومالی می رود و در مورد وارتلو صحبت می کند، جومالی جوش می آورد و با عصبانیت می گوید: «دیگه اسم اون یارو رو جلوی من نیار! هرچی تو محله متین بهت نشون داده، محله همونه! » یاماچ می پرسد: «خب داداش تو چرا تو این وضعی؟ » جومالی عصبانی شده و به اتاقش می رود. یاماچ از داملا می خواهد تا هرچه شده را برایش تعریف کند.
اکین از وضع موجود ناراضی است. کاراجا پیشش می رود و آکین می گوید: «تو معلومه از این شرایط راضی ای! » کاراجا حق به جانب می گوید: «چون الان ما قوی ایم و به خاطر همین کسی نمیتونه وارد محله مون بشه! هیچ کدومتون قدرت این که جلو دشمنا بایستین رو نداشتین. فقط عمو جومالیه که حواسش بهمون هست! » آکین حرصش می گیرد و عایشه به سمتشان می رود تا در آغوششان بگیرد. اکین اتاق را ترک می کند. عایشه کاراجا را در آغوش می گیرد. کاراجا خیلی سرد او را از خودش جدا می کند و وقتی عایشه با ناراحتی دلیلش را می پرسد، کاراجا می گوید: «مامان انگار بدون ما خوشحالی که تا عمو اجازه داد رفتی با اون یارو ازدواج کردی. همه چیز برات خوب پیش میره دیگه کشش نده. » و می رود.
داملا توضیح می دهد که وقتی جومالی دیده ق

صد عمو وارد کردن مواد داخل گودال بوده، اعتراض کرده و همان موقع جومالی به زندان افتاده و داملا هم که شش ماهه حامله بوده، به زندان افتاده. تا این که سلطان پا درمیانی کرده داملا آزاد شده و جومالی هم بعد از آزاد شدن به عمو جومالی پشت کرده و در بازار میوه و سبزی می فروشد و زندگی آرامی دارد. بعد داملا می گوید: «ولی اینجوری بهتره یاماچ. زندگیمون آرومه. قبلا فکر میکردم جومالی حتما تا پنجاه دووم نمیاره. » یاماچ که اینها را می شنود پیش جومالی می رود و به او می گوید که لازم نیست همراهی اش کند و بهتر است به زن و زندگی اش برسد.
افسون در پایون مشغول اجرا است که یاماچ از راه می رسد. افراد نظام با دیدن او به سمتش حمله می کنند و او را به شدت کتک می زنند. افسون هم به اتاقش برمی گردد. جومالی خودش را می رساند و یاماچ را از زیر دست و پایشان بیرون می کشد. یاماچ هم به اتاق افسون می رود و با ناراحتی می گوید: «افسون تو اینجا چیکار داری؟

با این یاروها چیکار داری وقتی بچه من تو خونه ی اون آدمه! » افسون فریاد می زند: «اون بچه منه! تو این سه سال کجا بودی؟! » یاماچ می خواهد توضیح بدهد اما افسون می گوید: «نمیخواد چیزی بگی. من همه چیزو، حتی خودمم فراموش کردم. فقط ماسال هست. » یاماچ با شنیدن این که اسم دخترشان ماسال است ذوق می کند و به سمت افسون می رود و صورت او را نوازش می کند. اما افسون با بغض می گوید: «تو فقط آسیب نزن بهمون. همین! اگه به خاطر تو کوچکترین بلایی سر دخترم بیاد تورو میکشم! » و با عصبانیت او را پس می زند و می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا