خلاصه داستان قسمت ۳۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران
جانسو با همکارش که دوستش هم هست میرن به یه کافه ای که حدس میزنه شاید ایاس به اونجا بیاد. دوستش میگه اینجا خیلی گرونه حتی چاییاش قیمتارو دیدی؟ جانسو میگه آره مهمون منی قرار پول خوبی گیرم بیاد او میپرسه چجوری؟ از کجا؟ جانسو میگه اطلاعاتی میدونم که نمیتونم به کسی بگم گفتم حداقل میرم در ازای نگفتنش پول میگیرم طرفم حسابی پولداره. بعد از چند دقیقه ایاس میاد و از دوستش میخواد بره. او پیش ایاس میره و ایاس میگه منتظر پسر خاله ام هستم و وقتی صرب میاد ایاس به بهونه اسنکه کار داره میره تا اونا باهم تنها باشن اما جانسو میگه من باید زود برم تولد مامانمه صرب میگه در حد قهوه که هستی؟! او میگه آره هستم. برک برای دلجویی از آیبیکه اومده پشت پنجره اتاقش و ازش عذرخواهی میکنه و بهش عروسکی میده آیبیکه میبخشتش و خوشحال میشه. آیتن به دروغ برای اورهان و فاطما تعریف میکنه پولی که بهم دادی ازم دزدیدن اما فاطما میگه خیلی بد تعریف کردی اصلا غیر قابل باور بود واسمون آیتن میگه راست میگین؟ آره خیلی بد گفتم سپس در آخر میگه که دروغ گفتم چون نمیخوام از اینجا برم اورهان خودت خوب میدونی و میره. فاطما میپرسه جریان چیه که اورهان میگه ازم خوشش اومده فاطما کلافه میشه. شب همه دور هم جمع شدن و کیکی گرفتن و تولد آیتن را جشن میگیرن آیتن فکر میکنه اورهان واسش کیکو گرفته اما اورهان میگه من اصلا خبر نداشتم جانسو کاراشو کرده آیتن تو ذوقش میخوره.
فردای آن روز نباهت رفته کلوب تا صدای آکیف را ضبط کنه و اعترافشو بگیره اما آکیف میفهمه و میگه صدای ضبط شده اصلا مدرک محسوب نمیشه نباهت با کلافگی از اونجا میره که تو حیاط با ثریا روبرو میشه و با اونم دعوا میکنه سوسن حرفاشونو میشنوه و میگه چی؟ حقیقت داره؟ ثریا جا میخوره و میگه که مت عاشق همدیگه ایم و میخوایم بعد از طلاقش با نباهت ازدواج کنیم سوسن دعوا میکنه باهاش و میگه تا حالا انقدر خجالت نکشیده بودم! از این به بعد دیگه دختری نداری و میره. سوسن میره پیش عمر و بهش میگه ماجرارو سپس پیشنهاد میده تا باهم ازدواج کنن چون نمیخواد دیگه برگرده پیش مادرش عمر میگه الان زوده بزار درسمون تموم بشه بعد سوسن بهش برمیخوره و میگه ببین دارم چیکار میکنم! التماس میکنم و از اونجا میره که عمر دنبالش میره و تو جاده جلوی راهشو میگیره و باهاش حرف میزنه و ازش میخواد باهم ازدواج کنن سوسن خوشحال میشه و باهم میرن تا وقت عقد بگیرن اونجا میگن شانس باهاتون یار بوده یه مورد کنسلی داریم واسه عصر بوده اونا خوشحال میشن. شب دوست و همکار گوکان میره کلوب پیش گوکان و آرش کمی پول قرض میخواد اما او بهش نمیده که آکیف میفهمه رابطه شون خوب نیست و میره پیش مرده و بهش میگه پولی که میخوایو من بهت میدم ولی ازت میخوام کمکم کنی مدرک گیر بیارم که داره پولهای پسرشو بالا میکشه او میگه کمکت میکنم….