خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
قبل از خواب آلیزه به وضعیتی که توش گیر کرده فکر میکنه و چشماش پر از اشک میشه و بعد از قفل کردن در میخوابه. نورالدین هم به اتاق دخترش رفته و کلافه ست. فردای آن روز سراپ به در اتاقش میزنه و ازش میخواد صبحانه را آماده کنه آلیزه به آشپزخانه رفته و میخواد پنکک درست کنه اما موادشو پیدا نمیکنه که سراپ اونجا میره و میگه نظرم عوض شد برو سرویس بهداشتیو بشور از پسش برمیای؟ آلیزه میگه چیزی نیست از پسش برنیام و میره. اما لوله آب روشویی درمیاد و از طرفی اونجارو آب برمیداره و با کلافگی به حیاط میره که سراپ میره پیشش و به خاطر کاری که کرده سرزنشش میکنه و میگه که بره درستش کنه همین الان آلیزه میره که همان موقع خدمتکار خونه شون که همسایه اوناست حرفاشونو میشنوه و میفهمه که آلیزه سرویس بهداشتی میشوره و به طرف خانه راهی میشه. آلیزه نمیدونه باید چیکار کنه که سرکان میره کمکش میکنه. خدمتکار وقتی به خانه میره به اسماء میگه که آلیزه اونجا داره چیکار میکنه که اسماء جا میخوره و با کلافگی میره دم در خانه صنم و میگه همینو میخواستی؟ خیالت راحت شد؟ آلیزه میدونی کجا زندگی میکنه جیکار میکنه؟
او به صنم میگه که خدمتکارشون چی شنیده و میگه اون زندگیشو به خاطر تو داغون کرده و با اعصاب خوردی از اونجا میره که صنم بهم میریزه و به نورالدین پیام میده هرچی بین ما بود تموم شد و رفت دیگه سمت من نیا. سپس به طرف خانه سرکان میره تا با آلیزه صحبت کنه آلیزه میره پیشش و بهش میگه برن اتاقش، اونجا بهش میگه که دیگه چیزی بین او با پدرش نیست و پیامو بهش نشون میده سپس میگه که به خانه اش برگرده و از اونجا میره. آلیزه خوشحال شده و لباسشو پوشیده و از همه خداحافظی میکنه و حلالیت میطلبه و میره سراپ جا میخوره و میگه این چرا حلالیت میگرفت؟ مگه دیگه نمیخواد بیاد؟ سرکان حلقه واسه خودش و آلیزه خریده که پدرش زنگ میزنه و میگه آلیزه داره میره او سریعا به طرف خانه پدری آلیزه راه میوفته. نورالدین از صنم خواسته بره پیشش تا درباره مسئله ای باهم حرف بزنن. اونجا میگه که من قدیر پدر سرکان میشناسم و باهمدیگه این نقشه رو کشیدیم تا آلیزه یخورده بزرگ بشه صنم میگه این خیلی مسخره ست و من همه چیزو به آلیزه میگم و میخواد بره بگه که نورالدین سعی میکنه جلوشو بگیره.
آلیزه به خونه میرسه که جلوی در سرکان میبینتش و میخواد مانعش بشه که بره اما آلیزه میره و تو حیاط صنم را با نورالدین میبینه و سرکان بهش میگه میخوای برگردی؟ یا ادامه بدی؟ و حلقه هارو به طرفش میگیره. همان موقع ثدای جیغ ایما میاد که به داخل میرن و میبینن برق گرفتتش. وقتی حالش خوب میشه به آلیزه میگه فرداشب بیاین اینجا شام آلیزه قبول میکنه و میرن. سرکان میبرتش به بازار و واسش چند دست لباس میخره و برای اهالی خونه هدیه میگیرن. سراپ فکر میکنه آلیزه رفته و حسابی خوشحاله که وقتی آنها برمیگردن سراپ جا میخوره و با کلافگی سر میز شام میشینن….