خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۳ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم سر قرار با نیازی رفته و بهش پولشو میده و میگه گورتو گم کن اما نیازی میگه هر ماه باید واسم بیاری وگرنه به همه میگم تو کی هستی شبنم موشی! شبنم پولو نمیده و میگه یا اینو میگیری گورتو گم میکنی یا بهت هیچی نمیدم فکر کردی کی هستی که هرماه بهت پول بدم؟! او شروع میکنه به شبنم توهین کردن که او وقتی میشنوه درباره بچه هاش میگه که وقتی بفهمن تو کی هستی بچه هاتو هم میگیرن ازت عصبی میشه و میله ای تو شکمش میکنه سپس میندازتش تو ماشین و به محفل سالگردشون برمیگرده. او لباسشو عوض کرده و پیش مهمونا برگشته و حالش زیاد خوب نیست. از ماشین خونه ریخته بیرون که خدمه پاشنه کفششون روش رفته و جای خون کف سالن و حیاط اومده که شبنم با دیدنش میره نوشیدنی برمیداره و میریزه روشون تا بگه نوشیدنیه نه خون. بعد از مراسم اونور خوابه که شبنم یواشکی میره باغچه حیاط را میکنه تا نیازی را اونجا دفن کنه موقع کندن پسرش از خواب بیدار میشه و مادرشو تو حیاط صدا میزنه شبنم میگه اینجا چیکار میکنی؟ او میگه خوابم نبرد تو اینجا داری چیکارمیکنی؟ شبنم میگه دارم گل میکارو یکسری از گلهارو باید شب کاشت فقط و ازش میخواد بره بخوابه تا بره پیشش.
بعد از رفتن بچه اش او سریعا نیازی را دفن میکنه اونجا و میره. ۱۰ روز بعد شبنم کمی هنوز تحت تأثیر کشتن نیازی هستش و هر سری که به باغچه نگاه میکنه حالش بد میسه و عذاب وجدان میگیره. سرهنگی که شبنم قبل از عملش سر کار پدرش دیده بودتش پرونده نیازی را میبینه و میگه من اینو میشناسم جرم یه نفرو گردن گرفت بود و رفت زندان همکارش میگه آره ولی بیشتر از یه هفته ست آزاد شده و خبری ازش نیست و گزارش گم شدنشو دادن سرهنگ میگه حتما کشتنش! سپس شروع میکنه به تحقیق کردن که میرسه به خانواده اونور. او با تمام اعضاء خانه صحبت میکنه. روهو از شبنم میخواد مراقب خودش باشه که سرهنگ میگه چراهمچسن حرفی زدن؟ شبنم میگه چون تازگیا مراقب نیستم پامم تو پیلاتس به مشکل خورده واسش همون! سپس میره و سرهنگ با اونور حرف میزنه اونور با دیدن عکس نیازی میگه نمیشناسمش از کارمندام بوده؟ او میگه نه گفتم شاید بشناسینش جایی دیده باشینش او میگه نه و بعد از کمی حرف زدن میره. شبنم سرهنگی بدرقه میکنه و به گذشته وقتی اولین بار دیده بودتش فکر میکنه که اونو قهرمان میدونست….