خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۳ سریال ترکی نامادری
شب عمر سر میز شام غذا نمیخوره و سراغ سراپ را میگیره که نیسان بهش زنگ میزنه و این خبرو میده سراپ حرص میخوره. مادرش حرمت پیشش میره و میگه حیف شد افسون خانم زن خیلی خوبی بود زندگی خوبی هم داشت شوهر خوبی هم گیرش اومد وافعا حیف شد سراپ باهاش کمی بحث و کل کل میکنه و در اخر بهش میگه من اصلا واسم مهم نیست طرفم دوستم داره یا نه مهم اینه که پولدار باشه سپس سر میز شام میره. فاروق حسابی دلش واسه زنش تنگ شده و غذا اصلا از گلوش پایین نمیره که سراپ او را زیر نظر داره، واسه همین فاروق به اتاقش میره و گریه میکنه. یه هفته بعد فاروق تصمیم میگیره تا بچه های خودشو همراه خودش به استانبول پیش خودش ببره پیرایه میگه بهتره اونا اینجا باشن و تنها نشن اونجا فاروق میگه نه افسونو از دست دادن نمیتونم بزارم منم دور باشم ازشون حرمت به پیرایه میگه سراپ هم اونجاست دیگه بچه ها تنها نیستن پیششونه. فاروق و پیرایه و لیلا میگن باید ببینن خود سراپ چه نظری داره اوکی هست یا نه حرمت سریع میره پیش سراپ و بهش میگه ببین چه فرصتی واست درست کردم قراره بری خونه فاروق و با اونا زندگی کنی.
سراپ وقتی میشنوه عصبی میسه و میگه یعنی چی؟ من خودم کار و خونه و زندگی دارم! سپس پیش فاروق میره که فاروق ازش میخواد بیاد پیش اونا بمونه بچه ها هم دوستش دارن واسشون خوبه پیرایه هم اضافه میکنه که تورو هم میشناسیم خوشحال میشیم قبول کنی سراپ تو عمل انجام شده قرار میگیره و قبول میکنه ولی حسابی از دست مادرش عصبیه. زمان رفتن فرا میرسه و همگی میخوان سوار ماشین بشن که فاروف با دیدن جای همسرش تو ماشین غصه میخوره و بدون تعارف کردن به سراپ با بچه هاش سوار ماشین میشن و میرن و سراپ با یه ماشین دیگه پشت سرشون میره. وقتی میرسن دوست قدیمی فاروق جلو میره و بهش تسلیت میگه فاروق بد بهش نگاه میکنه که او بخش میگه نیومدم مراسم که هم اوقات تو و هم اوقات ایپک تلختر نشه سپس بعد از کمی حرف زدن فاروق دستش را میفشارد و لبخند میزنه. نیسان وقتی به خانه میره با دیدن اتاق مادرش و برسی که اونجاست یاد خاطره ای میوفته که با مادرش آهنگ میخوندن و برس به عنوان میکروفن گرفته بودن که گریه اش شدت میگیره که ناز و عمر را بغل میکنه سپس فاروق میاد و ارومش میکنه…..