خلاصه داستان قسمت ۴۰۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۰۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۴۰۳ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۴۰۳ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۴۰۳ سریال ترکی خواهران و برادران

نباهت و آیلا وقتی به خانه برمیگردن میبینن که آکیف اونجاست و منتظر مونده تا بیان سپس وقتی با نباهت میره داخل شروع میکنه عکس های خودشو همه جا گذاشتن نباهت میگه چیکار میکنی؟ او میگه میخوام یکم پدرشو هم ببینه شبیه من بشه نباهت میگه جمع کن اینارو لشکر آکیف راه انداختی! تو ایستگاه تاکسی عمر و اوگولجان نشستن و باهم حرف میزنن که صاحب ماشین میاد و میگه این سنگه پشت صندلی بود اوگولجان میگیره ومیگه این چیه دیگه بزار مال من باشه عمرقبول میکنه. حلمیه میره پیش فاطما و باهم حرف میزنن که میفهمه فاطما میخواد هنوز شوالو با اورهان اکی کنه و بهش میگه که امروز رفته به ملاقات شوال. حلمیه وقتی داره به خانه اش برمیگرده تو راه با آیتن روبرو میشه و بهش میگه که اورهان رفته به ملاقات شوال انگاری راضیه به ازدواج با شوال خانم آیتن بهم میریزه و تو فکر میره. تو مدرسه اوگولجان سنگو به الیف میده که الیف خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه سپس باهم نقشه میکشن که عمر و سوسن را به هم کمی نزدیک کنن واسه همین اوگولجان بعد از مدرسه به عمر میگه بیا بریم انباری بهم کمک کن اون قبول میکنه. الیف هم با سوسن به اونجا میان که اوگولجان میگه امروزو هم به خاطر من تحمل کنین آنها قبول میکنن که الیف برقو خاموش میکنه و اوگولجان تو تاریکی دست اونارو بهم دستبند میزنه که وقتی برقو روشن میکنن عمر و سوسن ازش میخوان کلیدو بده اما اوگولجان میگه ۱ ساعت بعد میام و فرار میکنن.

عمر به سوسن میگه یکیو میشناسم بیا بریم ببره واسمون. آیبیکه و برک باهم میرن تا امید جان را ببرن واکسن بزنه سپس باهم میرن به ساحل کنار دریا تا کمی هوا بخورن و وقت بگذرونن. اوگولجان و سوسن بعد از باز شدن دستبندشون میرن سمت محله که تو ایستگاه اتوبوس صاحبان اون سنگ قیمتی میان و اونارو با تهدید سوار ماشین میکنن. آنها درباره سنگ حرف میزنن و عمر میگه من نمیدونستم اون سنگ قیمتیه مارو ول کنین بریم بیاریم واستون اونا قبول میکنن اما در آخر عمر را پرت میکنن و سوسن را نگه میدارن. عمر به اوگولجان زنگ میزنه و میگه بهش ماجرارو و میره دم خونه آیلا منتظر میمونه. او با الیف سریع میرن خونه و هرچی میگردن پیدا نمیکنن سنگو که نظافت چی میگه انداختم دور. آنها به سمت سطل آشغال تو کوچه میرن که میبینن هیچی اونجا نیست الیف ماشین آیلارو میگیره و سریع عمر و اوگولجان میرن به دنبال ماشین زباله. وقتی به محل تخلیه زباله میرن ماشینی نمیبینن و نمیدونن چجوری باید اونجا دنبال سنگ بگردن!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس (فصل ۱) 

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim (فصل ۲)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا