خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۴۰ سریال ترکی حلقه
تو یه لحظه که چاتای چنگیزو میکشه سریع نوچه اش را هم میکشه و حمیرا نجات پیدا میکنه و کان مادرشو بغل میکنه که جهانگیر هم میره پیششون و میگه تموم شد! چاتای با گریه بالاسر پدرش میره و میگه فکر نمیکردی بتونم بکشمت؟ ای کاش هیچ وقت اینجوری نمیشد! و ازش طلب بخشش میکنه. کان و جهانگیر با حمیرا از اونجا میرن. کان عصبیه و تو راه به مادرش میگه دیگه با محافظ باید بری اینور اونور مادرش میگه منم نگران شماهام با نگرانی همدیگرو اذیت کنیم؟ شما مراقب خودتون باشین من حالم خوبه. کان پیش جهانگیر رفته و میگه حالا چی میشه؟ او میگه ما هنوز صفریم نمیدونیم چرا حافظه من پاک شده تو چرا افتادی زندان الانم چنگیز رفته چاتای اومد! حمیرا با تغییر صدا به کان زنگ میرنه کان بهش میگه فکر میکردم تو چنگیزی ولی از اونجایی که اون مرد پس تو اون نیستی! او به جهانگیر میگه که ما قبلا هم باهم حرف زدیم! جهانگیر میگه کی؟ او میگه ۳ سال پیش همون موقعی که بهت زنگ زدم رفتی کان را نجات دادی، او به خاطر میاره که بهشون میگه اگه میخواین به حقیقت برسین باید وکیل هارچ را از دست چاتای نجات برسین بعدش منم بهتون قول میدم یه روزی روبروی هم میشینیم و به تمام سوالاتتون جواب میدم.
چاتای رفته پیش وکیل هارچ و با اسلحه تهدیدش میکنه و باهمدیگه کمی بحث میکنن. جمال پیش حمیرا رفت و ازش میپرسه که چیشد؟ او خودشو نگران نشون میده و میگه که خیلی ترسیده بودم و ماجرارو تعریف میکنه. جهانگیر پیش آدم هستش که او میپرسه الان باید چیکار کنیم؟ او میگه هیچی میریم وکیل هارچو نجات میدیم. کان پیش بهار و جمال میره تو خونه سبز و بهشون درباره کسی که با صدای مکانیکی باهاش حرف میزنه میگه جمال عصبی میشه که چرا تا حالا بهشون چیزی نگفته بوده! و بهم میریزه و با عصبانیت از اونجا میره. مژده و جهانگیر دوباره به پشت بوم همان ساختمانی میرن که قبلا رفته بودن، دوست اسکندر بهش اطلاع میده و او به اونجا میره و به جهانگیر میگه که جاش کنار دخترش اشتباهه چون اگه اتفاقی برای مژده بیوفته اون نمیتونه زندگی کنه اسکندر بدون مژده هیچه! جهانگیر میگه بله شما راست میگین ما نمیتونیم آینده ای باهم داشته باشیم! مژده از حرف های اونا جا میخوره و میگه چرا یجوری حرف میزنین که انگار من اینجا نیستم؟ الان به خاطر حرفاتون باید دلتونو بشکنم اما ترجیح میدم برم و از اونجا میره.
آدم به جهانگیر زنگ میزنه و میگه که نجات وکیل هارچ خیلی سخته چون کلی آدم ازش داره مراقبت میکنه! چاتای دنبال رمز لپ تاپ پدرشه و هرچی میزنه درست از آب در نمیاد. یکسری موتوری بسته هایی را برای اعضای حلقه، جهانگیر و کان، ایلهان، اسکندر، چاتای میبرن. هرکدومشون با باز کردن بسته با یه سی دی روبرو میشن. آنها سی دی را تو لپ تاپ میزارن که میبینن فیلمی از چنگیز و بهشون میگه این فیلمو که میبینین من مردم باید بگم حلقه پابرجاست و قرار نیست از هم بپاشه. جانشین من وراثتی نیست و کسی که لیاقتشو داشته باشه میشینه جای من و همه ی شماهایی که دارین این فیلمو میبینین میتونین جانشینم بشین فقط باید بتونین مبلغی پرداخت کنین. بعد ار تمو کردن فیلم چاتای از وکیل میپرسه یعنی چی؟ او میگه یعنی تا دو روز دیگه فرصت دارین ۱۰۰ میلیون لیر جور کنین و به بالاییا بدین تا اونا شمارو انتخاب کنن واسه مدیریت حلقه کوچیک. چاتای تو فکر میره و میگه اونو جور میکنیم و از اونجا میرن…..