خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی بابا + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟
خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی بابا
ایلهان از وداد میپرسه که چطور ممکنه سیستم‌ها به هم بریزه؟ وداد بهش میگه از سیستم مرکزی مادر اینکارو کردن ایلهان می پرسه کی تونسته به اون سیستم دست پیدا کنه؟ وداد فیلمو نشون میده و میگه خودشو به جای نیروهای امنیتی جا زده و چون نیروها شیفتی عوض میشوند کسی بهش شک نکرده ایلهان متوجه میشه که اون فرد قدیر بوده و حسابی عصبانی می شود و کل اتاقش را به هم میریزه سپس به قدیر زنگ میزنه و او را تهدید میکنه. قدیر جان و کبری از دور خانه ساروهانلی ها را زیر نظر گرفتن وقتی یاشار و منور از خانه بیرون میان و از هم جدا می شوند قدیر جان و کبری هم از همدیگه جدا میشن و هر کی به دنبال والدین خودش میره. ایلهان به وداد میگه برای امنیت بالاتر بهتره پول‌ها را پنهانی از سیستم خارج کنیم و به یک صندوق دیگه انتقال بدیم وداد بهش میگه من مسئولیت این انتقال را بر عهده می گیرم و این کارو می کنم. بشرا و الیف به طرف سالن عقد میرن و فیلم ها را دوباره نگاه میکنند بشرا با دیدن احمد که وارد سالن شده به هم میریزه و به الیف میگه نکنه احمد فرید را کشته؟ وگرنه چرا باید بیاد مراسم عقد من؟ الیف ازش می خواد تا هنوز چیزی مشخص نیست اتهام نزنه. یاشار سر ساختمان در حال تخلیه مصالح ساختمانی از تو کامیون به داخل ساختمان نیمه کاره می باشد موقع ناهار کارش را نصفه نیمه می گذارد و میره قدیر جان از فرصت استفاده میکنه و در این فاصله مصالح ساختمانی را جابجا میکند تا کار پدرش سبک تر بشه. جانسو وقتی در خانه در حال راه رفتن است کورشاد را می بیند در حالی که دکمه های لباسش را می بندد از اتاق بیرون میاد جانسو چشمش به شاهیکا می افتد که لباس خواب تنشه و شوکه میشه کورشاد بهش میگه من تب کرده بودم خداروشکر شاهیکا اومد بهم کمک کرد وگرنه معلوم نبود تا کی خواب به خواب میرفتم! جانسو وقتی دستپاچگی و استرس کورشاد و شاهیکا رو میبینه شکش کم کم بیشتر میشه به آنها.
فضیلت ظرف غذایی برداشته و به طرف مغازه سوخته شده امین راهی میشه ثروت آنها را از دور تعقیب میکنه اون میبینه که فضیلت پیش امین رفته و با همدیگه در اوج بی خیالی نشستن و در حال ناهار خوردن هستند او از این بی خیالی و آرامش آنها کلافه و عصبی میشه به خاطر همین داخل مغازه میره تا آنها را عصبی کند. بعد از کمی حرف زدن بهشون میگه شماها میدونین دخترتون منور خونه این و اون میره و با تمیزکاری پول در میاره؟ امین و فضیلت حسابی شوکه میشن اما اصلاً به روی خودشان نمی آورند فضیلت بلند میشه و روبروی ثروت می ایستد و میگه خوب مگه چیه؟ میره کار میکنه تا به پدر و مادرش کمک کنه این کجاش بده؟ درست بر خلاف تو! اون داره به مادر پدرش کمک میکنه و روزی میاره تو این خونه اما تو مادر پدر تو از خانه بیرون کردی و آوارشون کردی و جلوی راهشون سنگ میندازی! با این تفاوت که منور دختر واقعی من نیست ولی متاسفانه من تو رو به دنیا آوردم ثروت با شنیدن این حرف ها حرص میخوره و به هم میریزه. امین برای اینکه او را از آنجا بیرون کنه جارو را برمی دارد و مدام جلوی پای ثروت را تمیز میکنه و چند بار جارو را به پایش می زند ثروت عقب میره و میگه داری چیکار می کنی بابا؟ امین میگه هیچی دارم کثافت هارو تمیز می کنم. فضیلت شب قبل از شام خوردن متوجه دستان ترک خورده و قرمز شده منور میشه. او سمتش می‌رود و منور را به گوشه ای می کشاند سپس دستانش را در دستش می گیرد و بهش نگاه میکنه فضیلت نگاه معناداری به منور می‌اندازد. منور چشمانش نور پر از اشک میشه و سعی میکنه بغضش را بخورد فضیلت بهش میگه برو تو اتاق کرم بردار و بزن به دستات تا زودتر خوب بشه منور بغضش می ترکد و بهش میگه خدا ازت راضی باشه مادر ممنونم. فضیلت بهش میگه خدا ازت راضی باشه دخترم که اینجوری داری پول در میاری و به خانواده ات کمک می کنی در حالیکه اصلا هیچ وظیفه ای نداری و لبخندی آرامبخش بهش میزنه….
