خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۴۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم به آیدین زنگ میزنه و میگه بیا به آدرسی که میفرستم از طرفی به دنیز هم زنگ میزنه و میگه بره پیشش. وقتی اونا میرسن پیشش شبنم بهشون میگه که میخوام ملیسارو بی آبرو کنم ایدین میگه بیشتر از این؟ شبنم ماجرای بارداریش از اونور را میگه که آیدین جا میخوره و میگه این خبر خیلی خوبه! دنیز سعی میکنه جلوی این کارشو بگیره امام موفق نمیشه او که نفوذی آیسله میره تو سرویس بهداشتی و به آیسل خبر میده او بهش میگه باید جلوی این کارشو بگیری هرجور که شده! شبنم به آیدین میگه مصاحبه مطبوعاتی ترتیب بده سپس میرن به محل مصاحبه. اونجا همه سوالاتشونو از شبنم میپرسن و او جواب میده سپس بعد از گفتن حرفاش میخواد ماجرای حاملگی ملیسارو بگه که از آیدین میخواد فلشو به لپ تاپ بزنه و فیلمو پخش کنه اما میبینن که فلش سوخته دنیز به خاطر میاره که فلشو تو یه فرصت انداخت تو لیوان آب بعد گذاشت سرجاش. شبنم میگه بگذریم مجبورم خودم تعریف کنم و شروع میکنه به تعریف کردن که همه جا میخورن. آیسل و ملیسا با شنیدن این حرفا جا میخورن و آیسل به ملیسا میگه باید بری از اینجا تا نتونن تورو تو دادگاه احظار کنن ملیسا شوکه میشه. شبنم به ملیسا پیام میده و میگه موقعی نرسیده باهم کمی حرف بزنیم؟
ملیسا به خانه شبنم میره و باهمدیگه حرف میزنن شبنم میگه که اونور ازم خواست که برگردم خونه میدونی وقتی گفتم پس ملیسا چی میشه چی بهم گفت؟ گفت میفرستمش بره ملیسا باور نمیکنه و پوزخند میزنه و میگه نگفت کجا؟ شلنم میگه حتما خارج از کشوره دیگه بیا باهم معامله کنیم که جفتمون ببریم تو فردا بیا دادگاه و بگو که حامله ای من اینجوری بچه هامو میگیرم تو هم به اونور میرسی وگرنه معلوم نیست تا کی کش پیدا کنه! ملیسا میگه تو اگه میخواستی برگردی تا الان برگشته بودی تو نمیتونی چون عاشق یه نفر دیگه ای! دیگه اونور و مال و اموالشم متعلق به منه! و از اونجا میره. شبنم عصبی میشه. فردای آن روز موعد دادگاه طلاق اونور و شبنم رسیده و خبرنگارها جلوی در دادگاه وایسادن و منتظر خبر هستن و گزارش تهیه میکنن. برای دوست مسعود که اونم پلیس بوده و توسط سلو کشته و دفن شده بود، با پیدا شدن جسدش مراسمی گرفتن و اونور بعد از رفتن همه بالاسر خاکش میشینه و بهش میگه همدیگرو میبینیم! شک نکن و میره….