ُ خلاصه داستان قسمت ۴۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

اندر پیش کومرو میره و بهش میگه من باید با این رفتارهای بچه گانه تو چیکار کنم؟ کومرو میگه باید ‌اینو قبول کنی که هیچکی دوست نداره تو با باباش ازدواج کنی! سپس باهمدیگه کمی کل کل میکنن کومرو میگه من تورو خوب میشناسم تا همین چند وقت پیش تو دوست ییلدیز بودی الان داری با شوهر سابقش ازدواج میکنی! اندر میگه من دارم با شوهر سابقش ازدواج میکنم ولی تو با شوهرش رابطه داشتی! کومرو میگه اینجا یه فرقی بینمون هست من عاشقش بودم اندر میگه از کجا میدونی شاید منم عاشقشم! اندر به اتاقش میره و شروع میکنه به حاضر شدن ییلدیز هم حاضر میشه. مراسم عقد شروع میشه ییلدیز وسط مراسم با ظاهری آراسته میاد اندر میگه اومدی؟ خوب برو کنار بقیه وایسا اما ییلدیز میگه سال ها پیش وقتی لباس عروس پوشیده بودم اومدی یه حرفی بهم زدی یادته؟ اندر میگه نه متاسفم یادم نیست! ییلدیز به خاطر میاره که وقتی لباس عروس تنش بود اندر به اونجا میاد و پاپیون  لباسش را میکنه و میندازه رو زمین سپس زیر پا لهش میکنه و میگه بازی تازه شروع شده و با خنده از اونجا میره. ییلدیز با یادآوری این خاطره برای خودش به اندر میگه خوب حالا که یادت نمیاد خودم یادت میندازم سپس پاپیون لباسشو میکنه و میندازه رو زمین سپس لگدش میکنه و میگه تازه بازی شروع شده و از اونجا میره. کومرو میگه چه نمایشی بود خوشم اومد و با لبخند نگاه میکنه. بعد از مراسم اندر با دوعان حرف میزنه و میگه به هلال گفتی؟ دوعان میگه نه وقتی از ایتالیا اومد بهش میگم. اندر به ازگی میگه تمام وسایل هلال خانم را جمع کنید و بزارین کنار که وقتی اومد راحت باشه دیگه ازگی قبول میکنه. هلال از راه میرسه و با دیدن چمدان ها میگه چخبره؟ سپس سراغ دوعان را میگیره و به اتاق کارش میره. اونجا دوعان بهش میگه که وقتی نبودی اتفاق هایی افتاده هلال میپرسه چیشده؟

دوعان میگه من با اندر ازدواج کردم هلال شوکه میشه و میگه چی؟ یعنی چی؟ معلوم هست تو داری چیکار میکنی؟ دوعان حرفشو دوباره تکرار میکنه و درباره این موضوع با همدیگه صحبت میکنن. هلال تو خونه با اندر روبرو میشه اندر باهاش جر و بحث میکنه و در آخر بهش میگه وقتی تو با ییلدیز سر و کله میزدی از من غافل شده بودی! هلال با طعنه میگه خوندنت اینجا خیلی طول نمیکشه لذت ببر و با عصبانیت از آنجا میره و وقتی از ساختمان بیرون میره به مته زنگ می زنه و باهاش در ساحل قرار میزاره. فردای آن روز ییلدیز همه را جمع میکنه و میگه از امروز تمام تلاشمونو میکنیم تا خونه بغلیو حرص بدیم سپس به امیر و سادایی و آیسل میگه شما برین لباس هایی که گفتمو بپوشین زینب صبح زود به کمک امیر در تراس بند رخت کشیدن و تمام لباس های اندر را آنجا آویزون کردن. اندر و بقیه وقتی برای خوردن صبحان همه تراس میرن با دیدن اون لباس ها و بند رخت حسابی شوکه میشن. آنها از اون حجم از دود تعجب میکنن و میگن این چیه دیگه؟ اندر کلافه میشه و لباس هارو کنار میزنه. او میبینه که همگی اونجا منتقل به راه کردن اندر ازشون میخواد این مسخره بازیو تموم کنن همان موقع آیسل میاد که اندر میبینه لباس او را پوشیده اندر با عصبانیت میگه او لباسو دربیار و این لباس هارو هم جمع کنین ییلدیز اعتنایی نمیکنه و به سادایی میگه اون آهنگ مخصوص اندر را بزار سادایی یه آهنگ محلی میزاره و همگی شروع میکنن به رقصیدن کومرو و هاندان حسابی میخندن. بعد از رفتن آنها به خانه ییلدیز میگه به همین راحتی حرصشونو درآوردیم سپس آنها هم به داخل میرن. هلال یه دکتر پرونده دار پیدا کرده و میره پیشش سپس باهاش دست به یکی کرده تا به دروغ به دوعان بره بگه که حامله ست. اهالی خانه دوعان همه هستن که هلال به اونجا میره و خبر بارداریشو میده همگی شوکه میشن .

اندر پیشنهاد میده با خود دوعان به دکتر بره تا معاینه بشه دوعان اول میگه لازم نیست و نمیخواد من به حرفت اعتماد دارم اما اندر ازش میخواد تا بره. دوعان قبول میکنه که هلال با پوزخند به اندر میگه انگاری تو جمع کردن وسایل خیلی عجله کرد‌یا سپس با پوزخند و خوشحالی از اونجا میره. اندر سریعا جانر را صدا میرنه و میگه این اتفاق اصلا عادیه نیست تو الان میری و تعقیبشون میکنی باید بفهمی اون دکتر کیه و مطبش کجاست جانر قبول میکنه جانر با یه تاکسی آنها را تعقیب میکنه و جلوی در مطب می ایستد او به اندر زنگ میزنه و میگه الان اومدن به مطب دکتر سپس او به بهانه‌ی اینکه آب برای همه ی طبقات آورده، وارد مطب میشه و اطلاعاتی بدست میاره. ییلدیز به تراس میره تا یه هوایی بخوره که هاندان هم به تراس میره و به ییلدیز میگه که خبر دسته اول دارم هلال حامله ست. ییلدیز شوکه میشه و میگه یعنی چی؟ اندر چیکار کرد؟ هاندان میگه هیچی فعلاهیچی کاری نمیتونه بکنه امکان داره دوعان ازش طلاق بگیره و با هلال ازدواج کنه ییلدیز با شنیدن این خبر بهم ریخته میشه و به خانه برمیگرده سپس ماجرارو برای مادرش و خواهرش تعریف میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا