خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
سریال ترکی سیب ممنوعه که از سال ۲۰۱۸ به نمایش درآمد، ساختار روایتی آن پر از خیانت و تنش های خانوادگی است و مورد توجه بسیاری از مخاطبان واقع شد. موضوع پر از فتنه، اما با این حال دارای صحنههای طنز این سریال، بسیار مورد پسند مخاطب واقع شد. ۵ فصل از این سریال پرطرفدار تا کنون پخش شده است حال دوبله فارسی فصل ششم این سریال پخش خودش را از شبکه جم تیوی آغاز کرده است. این سریال جذاب روزهای زوج راس ساعت ۲۰:۰۰ بر روی آنتن می رود. سناریو سریال سیب ممنوعه به گونهای است که لحظه به لحظه تغییر میکند و پیشبینی آن سخت است. در این فصل با کاراکتر پرطرفدار چاتای خداحافظی شده است. با ما همراه باشید تا خلاصه داستان قسمت به قسمت این سریال را باهم بخوانیم.

خلاصه داستان کلی سریال ترکی yasak elma
زینب و ییلدیز (ستاره) دو خواهر هستند که به هم بسیار وابسته هستند ولی این دو خواهر آروزهای کاملا متفاوتی دارند. ییلدیز پس از آشنایی با شاهزاده اشراف، اند آرگون تغییر می کند. اندر برای رهایی از همسر هالیت آرگون، ییلدیز را به کار می گیرد. وقتی این اتفاقات در زندگی ییلدیز می افتد، شرکتی که زینب در آن کار می کند از طرف علیخان تاش دمیر خریداری می شود. علیهان کارمندی خشن، پررو و ثروتمندی هست. تصادف های زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل می شود. چیزی که زینب نمی داند این است که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت می باشد.
قسمت ۴۴۴ سریال سیب ممنوعه
زینب به سادایی زنگ میزنه و میگه میخوای ببخشمت؟ سادایی تایید میکنه که زینب میگه پس وسایلمو جمع کن و برام بیار سادایی میگه باشه ولی کجا؟ زینب میگه خونه انگین دستش درد نکنه بهم اینجا اتاق داده سادایی قبول میکنه بعد از قطع تماس سادایی میره پیش اسما و بقیه و خبر موندن زینب پیش انگین را میده…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۴۳ سریال سیب ممنوعه
سلیم به خانه کومرو که خودشو ازگی معرفی کرده میره و بهش یه جعبه هدیه میده کومرو تشکر میکنه که با باز کردنش میبینه چشم نظره سلیم بهش میگه واست شانس میاره ازگی تشکر میکنه که یکدفعه صدای جانر از پشت در میاد که کومرو را صدا میزنه تا درو باز کنه سلیم میگه این کیه دیگه؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۴۲ سریال سیب ممنوعه
هاندان با خودش زینب و ییلدیز را به یک مغازه معمولی میبره و هاندان به زینب میگه هرچی دوست داری انتخاب کن ییلدیز میگه مطمئنی از اینجا لباس انتخاب کنیم؟ هاندان میگه آره دیگه ییلدیز میگه آهان یعنی اینجارو در حد سلیقه ما میدونی!…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۴۱ سریال سیب ممنوعه
کومرو قبل از اینکه پدرش اونو صدا بزنه وقتی چشمش به سلیم میوفته از مجلس بیرون میره. او تو راه غر میزنه که آخه این چه بازی بود که من رفتم توش؟! سپس از سالن بیرون میره. زینب در حال غر زدن به ییلدیز و اسما هستش که آخه این کارها چیه؟ ازدواج صوری از کجا اومد دیگه؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۴۴۰ سریال سیب ممنوعه
سلیم کومرو را به آدرسی که بهش داده میبره و با تعجب میگه اینجاست پانسیون؟ مطمئنی؟ کومرو میگه آره ولی من تاحالا از این مسیر نیومده بودم نمیدونم اینجا چجوریه! سپس از ماشین پیاده میشه و بعد از رفتن سلیم، کومرو به مته زنگ میرنه تا واسش سریعا یه ماشین بفرسته.…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۹ سریال سیب ممنوعه
جانر وقتی از خونه بیرون میاد با امیر روبرو میشه و باهمدیگه حرف میزنن جانر ماجرای کومرو را به امیر میگه که انگاری از پولداری خسته شده میخواد فقیر باشه امیر جا میخوره. هاندان تو شرکت پیش انگین میره و برای اینکه یه مدت برای نقشه اندر بره پیشش بهش میگه لوله آب خونه ام ترکیده نمیدونم باید چیکار کنم…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۸ سریال سیب ممنوعه
برنامه تلویزیونی خیریه شروع میشه ییلدیز با اسما و زینب نشستن و برنامه را نگاه میکنن. وقتی نوبت به لباس های ییلدیز میرسه مجری میبینه که تمام لباس ها پاره و کهنه هستن سپس با ناراحتی میگه آخه این لباس ها جاشون تو مراسم خیریه ست؟ خودتون لباس های مارک و نو میپوشن بعد این لباساتونو میارین اینجا؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۷ سریال سیب ممنوعه
کومرو با هاندان در کافه قرار میزاره درباره نامزدی زینب و انگین بهش میگه او با شنیدن این خبر به شدت شوکه و عصبانی میشه سپس با کلافگی میگه کاری می کنم که انگین از این کارش پشیمون بشه. در خانه ییلدیز زینب بهش میگه حرف هایی که گفته بودی و خواسته بودیو به دوعان گفتم از چهره اش مشخص بود…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۶ سریال سیب ممنوعه
دوعان و اندر به داخل خانه میرن دوعان با عصبانیت به اندر میگه این چی بود که الان من دیدم؟ تو گفته بودی که انگین با ییلدیز رابطه داره! پس این چطور ممکنه؟ اندر میگه من خودمم شوکه شدم و اصلاً نمیدونم چی شده…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۵ سریال سیب ممنوعه
جانر مجبور میشه تا در اتاق مطب دکتر بماند تا در یک فرصت از آنجا بیرون بیاد. مطب بسته میشه و جانر بعد از رفتن همه پرونده هلال را بر می دارد و برگه ای که مربوط به جواب آزمایش بارداری هلال بود را پیدا میکند میبینه که جواب ازمایش منفی بوده و از صفحه عکس می گیرد.…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۴ سریال سیب ممنوعه
اندر پیش کومرو میره و بهش میگه من باید با این رفتارهای بچه گانه تو چیکار کنم؟ کومرو میگه باید اینو قبول کنی که هیچکی دوست نداره تو با باباش ازدواج کنی! سپس باهمدیگه کمی کل کل میکنن کومرو میگه من تورو خوب میشناسم تا همین چند وقت پیش تو دوست ییلدیز بودی الان داری با شوهر سابقش ازدواج میکنی!…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۳ سریال سیب ممنوعه
ییلدیز از اونجا میره که اندر و دوعان باهم حرف میزنن و دوعان میگه باورم نمیشد که این کارو کرده باشه فکر کردم واقعا پشیمون شدهاند میگه من میشناسمش یعنی خوب شناختمش اون دختر جاه طلبیه از این بلاها قبلا هم سرم آورده یکبارش هم با خودت بودم یادت نیست چجوری بین ما قرار گرفت…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۲ سریال سیب ممنوعه
اندر تو اتاقش به جانر میگه که ییلدیز امروز بهم گفت انگین میخواد خبر مهمیو بهم بگه ولی تو شرکت بودم و چیزی نگفت! از طرفی وقتی اومدم هلال جلوی ماشینشو گرفت و بهم گفت که ییلدیز و انگین باهم رابطه دارن! جانر جا میخوره و میگه مگه ییلدیز دوعانو دوست نداشت نمیخواست برگرده باهاش؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۱ سریال سیب ممنوعه
سر میز شام هم دور هم جمع شدن و انگین به زینب میگه اگه خواستی بمونی اینجا میتونی تو شرکت من مشغول به کار بشی زینب تشکر میکنه و میگه هنوز تصمیم نگرفتم درباره این موضوع. امیر به اون دختر که اسمش داملاست میگه فهمیدی ماجرا چیه دیگه؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳۰ سریال سیب ممنوعه
انگین حسابی جا خورده که اندر آنها را به همدیگه معرفی میکنه بعد از رفتن آنها اندر از رفتار انگین متعجب میشه و میگه شما همدیگرو میشناختی؟ انگین میگه نه فقط خیلی شبیه یکی از آشناهای قدیمی بود! دوعان و ییلدیز سر یه میز میشینن و باهم گرم صحبت میشن که بحث به دزدیده شدن ییلدیز کشیده میشه…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۹ سریال سیب ممنوعه
هاندان به اتاق انگین میره و بهش میگه خیلی ازت خوشش اومده ها! انگین میگه کی؟ هاندان میگه دستیارت دیگه و با خنده از اونجا میره. آلتای به کومرو زنگ میزنه و بعد از کمی سلام و احوالپرسی بهش میگه شب باهم بریم شام بیرون؟ کومرو میگه نمیشه با جانر و امیر قرار دارم و ازش دعوت میکنه…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۸ سریال سیب ممنوعه
دوعان به خانه ییلدیز میره او با بچه ها مشغول بازی کردن می شود تا به این بهونه همانجا بماند و منتظر خبری از ییلدیز بشود. بعد از چند دقیقه ییلدیز با لباس های خواب به خانه برمی گرده همگی از دیدنش خوشحال می شوند و از طرفی شوکه. آنها ازش میپرسند که ماجرا چیه؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۷ سریال سیب ممنوعه
اسما از اتاق به سالن میاد و از امیر و جانر سراغ ییلدیز و زینب را میگیره اما میگن خبری نداریم اسما زنگ میزنه که میبینه تلفن هاشونو نبردن اونا استرس میگیرن. زنگ در خانه زده میشه که با باز کردن در زینب با لباس راحتی خواب به خانه میاد اونا از سر و وضع او جا میخورن…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۶ سریال سیب ممنوعه
کومرو بعد از رفتن انگین به هلال میگه راستی ماجرای پولو من با بابام حل کردم گفتم بهت بگم که دیگه نگران نباشی فکرت درگیر بشه هلال میگه من فقط به خاطر خودت گفتم که بهت کمک کنم ولی تو مثل همیشه اشتباه برداشت کردی. موقع خواب دوعان میگه من برم بخوابم دیگه…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۵ سریال سیب ممنوعه
زینب به داخل خانه ییلدیز میره که ییلدیز از دیدنش جا میخوره و سورپرایز شده و همدیگرو در آغوش میگیرن. زینب میپرسه که مامان کجاست؟ ییلدیز میگه رفته بیرون. زینب با اندر و سادایی هم سلام میکنه. اونا به تراس میرن و زینب به ییلدیز میگه تو از کجا فهمیدی که من ازدواج کردم؟…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۴ سریال سیب ممنوعه
ترجان به ییلدیز زنگ میزنه و شماره کومرو را ازش می گیرد. او به کومرو زنگ می زند و ازش میخواد تا همدیگر را ببینند اما کومرو میگه من الان از ملاقات مادر یکی از دوستام دارم برمیگردم حال روحیم زیاد خوب نیست باشه برای یک روز دیگه. کومرو بعد از قطع تماس حسابی حرص میخوره…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۳ سریال سیب ممنوعه
جانر و امیر به خاطر دزدی که تو هتل انجام دادن تو زندان افتادن و اندر و ییلدیز و اسما در خانه ییلدیز در حال فکر کردن به این موضوع هستن که چجوری اونارو از زندان آزاد کنن اندر میگه پولم نداریم که وثیقه را بدیم بیان بیرون! جانر و امیر در زندان در حال مرتب کردن جاشون هستن…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۲ سریال سیب ممنوعه
ییلدیز در تراس خانه اش نشسته که کومرو به اونجا میره و با طعنه بهش میگه شنیدم با ترجان خواننده معروف در ارتباطی! او انکار میکنه و میگه با همدیگه دوتا دوست صمیمی هستیم به غیر از اون چیزی بینمون نیست کومرو میگه اگه راست میگی و رفیقته بهش بگو تو افتتاحیه بوتیکم بیاد ییلدیز قبول میکنه…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۱ سریال سیب ممنوعه
بعد از رفتن هلال اندر از هاندان و ییلدیز میپرسه که کشتن مراد کار کدومشون بوده آنها شوکه می شوند و انکار می کنند هاندان میگه کشتن کار شما دوتاست بهتره شما بگین کار کدومتون بوده! سپس تصمیم میگیرند به داخل خانه برن تا آنجا صحبت کنند که هلال پنهانی به حرفهایشان گوش نده…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲۰ سریال سیب ممنوعه
ییلدیز با دوستاش به سالن اجرای ترجان میرن اونجا دوستاش میپرسن که چجوری باهاش آشنا شدی؟ ما فکر میکردیم که همش ادعای توخالیه ولی وقتی اومدیم اینجا خیلی تعجب کردیم، سپس میپرسه چجوری باهم آشنا شدین؟ ییلدیز تعریف میکنه که اومده بودن ویلای منو کرایه کنن…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۱۹ سریال سیب ممنوعه
با ورود دوعان و هلال به عنوان زن و شوهر در مجلس ییلدیز و اسما حسابی شوکه شدن. دوعان پشت تریبون میره و از همه تشکر میکنه که تو این روز قشنگ اونارو تنها نگذاشتن. ییلدیز و اسما در حال رفتن از اونجا هستن که دوعان میره پیشش و ییلدیز میگه واسه من نمایش راه انداختی…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۱۸ سریال سیب ممنوعه
اندر و بقیه خونه ییلدیز جمع میشن تا برای موفقیتشون تو نقشه ی بیرون کردن همسایه ییلدیز جشن بگیرن اندر میگه خوب شب بیاین هتل ما اونجا شام بخوریم. کومرو که تو فرودگاه چمدانشو گم کرده با عصبانیت و کلافگی به خانه اش برمیگرده که یه نفر بهش زنگ میزنه و میگه…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۱۷ سریال سیب ممنوعه
ییلدیز به طرف شرکتش میره و دستیارش پیشش میاد و برنامه ی اون روزشو بهش میگه بعد از چند دقیقه هاندان به اتاقش میره و باهمدیگه گپ میزنن. هاندان هم سهامدار شرکت شده، ییلدیز میپرسه اندر هنوز نیومده؟ هاندان میگه نه اون همیشه آخر از همه میاد…. برای خواندن ادامه خلاصه داستان روی تیتر کلیک کنید.