ُ خلاصه داستان قسمت ۴۴۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۴۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
ییلدیز از امیر و سادایی خواسته تا یه نفر را اجیر کنن که نقش دوست پسرشو بازی کنه سپس حاضر میشه و میره پایین. او ییلدیز سو را به دوعان میده و میخواد بره که دوعان بهش میگه کجا؟ ییلدیز میگه من قرار دارم که دوعان بهم میریزه و کنجکاو میشه همان موقع یه ماشین تشریفاتی میاد و ییلدیز سوار ماشین میشه و میره. دوعان به مته میگه تا اونارو تعقیب کنه. ییلدیز وقتی سوار میشه میبینه که یه مانکن تو ماشین گذاشتن که حرص میخوره و میگه خدا ببین این دوستای من چیکار کردن! سپس سریعا به امیر زنگ میرنه و میگه حتما مته داره منو تعقیب میکنه اونو دست به سر کنین خودتون بیاین ساحل نزدیک خونه ام. کومرو تو گل فروشی هست که یه دختر میاد و ازش میخواد یه دسته گل آماده کنه کومرو با سوال کردن میفهمه که برای سلیم میخواد ببره او کنجکاو میشه و بیشتر سوال میکنه که دختر از اونجا میره و مادرش میاد و بعد از کمی بحث متوجه میشه که مریض سلیم بوده و نمیدونه باید چجوری این موضوعو جمع کنه واسه همین سریعا زنگ میزنه به جانر و ازش میخواد تا به اونجا بره و کمکش کنه. ییلدیز برای عادی نشون دادن دست مانکن را میندازه دور گردنش که یکدفعه دستش در میاد او نمیدونه باید چیکار کنه مته جا میخوره. امیر و سادایی باهمدیگه سوار ماشین میشن و پشت چراغ قرمز مته را دست به سر میکنن. مته وقتی برمیگرده پیش دوعان بهش میگه انگار یه مجسمه بود کنار ییلدیز خانم بعد ییلدیز خانم دستشو از جا درآورد! دوعان فکر میکنه او داره هذیون میگه و ازش میخواد تا به مرخصی بره و کمی استراحت کنه. جانر پیش کومرو میره و باهمدیگه حرف میزنن. ییلدیز با اومدن امیر و سادایی باهاشون دعوا میکنه که چرا مانکن واسش جور کرده بودن از طرفی دوعان که با ییلدیز سو رفته بیرون نمیدونه چجوری گریه دخترشو قطع کنه واسه همین به ییلدیز زنگ میزنه و ازش میخواد بره پیششون.
ییلدیز سریعا به اونجا میره و بهش میگه خوب کافی بود واسش ماکارونی بگیری اینجوری آروم میشه دوعان میگه ماکارونی؟ ییلدیز میگه آره دیگه مت کلا خانوادگی اینجوریم که اگه هله هوله بخوریم خوب میشیم دخترمم به خودم رفته. سپس سر یه میز میشینن که گارسون میاد و ازشون یه عکس خانوادگی میگیره و ازشون تعریف میکنه که ییلدیز میگه نه ما یه خانواده بودیم از همدیگه جدا شدیم دیگه و بعد از چند دقیقه از اونجا میره. برنامه مد شروع میشه و ییلدیز به اونجا میره سپس مجری اعلام میکنه که امسال یه داور دیگه هم داریم به اسم اندر چلبی ییلدیز از دیدن اندر جا میخوره. دوعان با دوستش تو رستوران قرار گذاشته و باهاش درد و دل میکنه دوستش بهش میگه من نمیفهمم این کارها یعنی چی؟ مثل روز روشنه که تو ییلدیزو هنوز دوست داری چرا قبول نمیکنی؟ دوعان بعد از گوش دادن به حرفاش میگه خیلی عصبیم از دستش و وقتی بهم میرسیم فقط داریم حال همدیگرو میگیریم دوستش باهاش صحبت میکنه و ازش میخواد تا دیر نشده تصمیم درست واسه زندگیش بگیره. کومرو وقتی به خانه میره با جانر صحبت میکنه و میگه من تصمیممو گرفتم دیگه نمیتونم به این بازی ادامه بدم میخوام همه چیزو بهش بگم جانر تشویقش میکنه و میگه خوب کاری میکنی. تو برنامه اندر و ییلدیز مدام بهم تیکه میندازن که مجری برنامه به خاطر اونا پیام بازرگانی رد میکنه و ازشون میخواد تا اینجوری جلوی دوربین رفتار نکنن و به جای این کارها به عروس ها نمره بدن. فردای آن روز ییلدیز با مادرش نشسته و درباره برنامه شب گذشته حرف میزنه که اندر هم به اونجا اومد. کومرو قبل از اینکه به سرکار بره به سلیم زنگ میزنه و میخواد باهاش قرار بزاره و همه چیزو بگه که سلیم شب را با هاندان مادر کومرو بوده.
هاندان میبینه فردی به اسم ازگی داره به سلیم زنگ میزنه که وقتی ازش میپرسه ازگی کیه سلیم بهش میگه مهم نیست بعدا زنگ میزنم بهش هاندان میپرسه دوست دخترته؟ سلیم میگه نه چون همچین اخلاقی ندارم که به دوست دخترم خیانت کنم! سپس حاضر میشه تا به سرکارش بره. هاندان تو ماشین به جمیل میگه درباره ازگی تحقیق کنه ببینه تو بیمارستان همکارشه یا نه. جانر به گل فروشی میره که کومرو بهش میگه منصرف شدم چون زنگ زدم بهش برنداشت و من اینو یه نشونه برداشت میکنم جانر ازش میخواد تا به این چیزا فکر نکنه و سریعا همه چیزو بگه بهش کومرو قبول میکنه. جمیل میره بیمارستان و با پرسجو میفهمه که فردی به اسم ازگی که دوست سلیم هست تو گل فروشی کار میکنه جمیل به طرف گلفروشی میره اما قبل از اینکه برسه کومرو سفارشی را برای یه مریض میبره. جمیل با صاحب کار کومرو روبرو میشه و متوجه میشه که ازگی فردی تنگ دسته که سلیم بهش کمک کرده تا اونجا کار کنه و دوست معمولیه سلیم هست. جمیل وقتی پیش هاندان میره بهش ماجرارو میگه هاندان میگه پس دیگه لازم نیست بری دنبال اون دختر چون نمیتونه همچین پسری با همچین دختری در ارتباط باشه و تصمیم میگیره تا یه جشن آخر سال بگیره و همه را دعوت کنه سپس از سلیم هم بخواد تا به اون جشن بیاد و اون چو به عنوان دوستش به همه معرفی کنه سپس به جمیل میگه تا تدارکات را آماده کنه جمیل هم به یک گروه تشریفات میسپاره. هاندان هم سریعا به همه زنگ میزنه تا دعوتشون کنه به جشن…..