ُ خلاصه داستان قسمت ۴۴۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۴۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
ییلدیز وقتی به خانه میره مادرش ازش میپرسه جلسه تنفس درمانی چطور گذشت؟ ییلدیز میگه نه تنها راه تنفسم باز نشد بلکه بسته هم شد! اندر به اتاق پیش دوعان میره و حالشو میپرسه دوعان میگه خوبم باید حرف بزنیم اندر میگه خوب بگو میشنوم دوعان میگه دیگه وقتش رسیده که از جدا بشیم اندر میگه چی؟ یعنی چی؟ من برای رابطه ۱٫۲ ماهه ازدواج نکردم من داشتم به بچه فکر میکردم! دوعان میگه این ازدواج اصلا درست نبود اندر میگه ببین اگه ییلدیز بهت چیزی گفته اون اصلا دوست نداره و برای جدا کردن ما فقط این کارهارو میکنه گولشو نخور! بعد از کمی حرف زدن باهاش بهش میگه من ازت طلاق نمیگیرم و از اونجا میره. ییلدیز تو خونه ست و به امیر میگه چرا هیچ خبری از خونه کناری نیست! امیر میگه مگه باید خبری بشه؟ ییلدیز میگه آره دوعان میخواد برگرده پیش من فکر کن با گریه داشت بهم میگفت امیر جا میخوره و میگه جدی؟ ییلدیز از امیر میخواد تا به بهانه اینکه میخواد جانر را ببینه بره ویلا کناری و ببینه اونجا چخبره. سلیم به کومرو زنگ میزنه و میگه میخوام امشب شام از دعوتت کنم کومرو قبول میکنه و میگه چه ساعتی کجا باشم؟ سلیم میگه میخوام از اسپاگتی های معروفم واست درست کنم کومرو قبول میکنه و میگه باشه. کومرو به جانر زنگ میرنه و میپرسه شب با سلیم قرار داره میخواد دست خالی نره چی بخره؟ جانر میگه نمیدونم کومرو میگه اگه از ازگی بپرسم میگه باز سیمیت جانر میگه نمیشه هرسری میری سیمیت بخری که و باهم فکر میکنن تا ببینن چیکار کنن. امیر به خانه دوعان میره و از ازگی میپرسه که جانر هست یا نه او میگه نیست رفته بیرون و میخواد برگرده که اندر صداش میزنه و میگه چیشده؟ امیر میگه هیچی گفتم بیام جانرو ببینم که ازگی میگه نیست اندر ازش میخواد بیاد تو.
اندر بهش میگه مطمئنی فقط واسه جانر اومده بودی؟ امیر میگه پس واسه چی اومدم؟ اندر میخنده و میگه برو به اون ییلدیز بگو که من از دوعان طلاق نمیگیرم و به خواسته اش نمیرسه انقدر هم سرش تو زندگی ما نباشه و تورو برای سرکشی نفرسته. زینب و انگین درباره زمین ها و فضای سبزی که درباره اش فکر کردن حرف میزنن که هاندان میگه یعنی هتل سازی کنسله؟ اونا تایید میکنن هاندان برای اینکه جلوی اومدن زینب باهاشون بگیره تو قهوه اش چیزی میریزه که باعث میشه زینب دلپیچه بگیره و به انگین میگه من نمیتونم بیام خودتون برین هاندان خوشحال میشه. زینب وقتی میبینه حالش خوب نشد با سادایی به طرف بیمارستان میرن که سلیم میره بالا سر زینب. زینب با دیدن سلیم ازش حسابی خوشش میاد و بعد از رفتنش به سادایی میگه هم خوشتیپه هم دکتر سادایی میگه چشت گرفته؟ زینب تایید میکنه و به خانه میرن. زینب مستقیم به خانه ییلدیز میره و بهش خبر میده که از یکی خوشش اومده و طرف هم دکتره هم خوشتیپه ییلدیز میگه خوب میخوای چیکار کنی؟ زینب میگه فعلا نمیشه کاری کرد چون متعهلم ییلدیز تایید میکنه و میگه راست میگی باید سریعا جدا بشی. اسما به اونجا میاد و میپرسه چیشده که اونا ماجرارو برایش تعریف میکنن. شب کومرو به خانه سلیم میره و باهمدیگه کمی صحبت میکنن و کومرو بهش یه شالگردن میده که سلیم خیلی ازش خوشش میاد و تشکر میکنه کومرو بهش میگه خودم واست بافتم سلیم تحت تایید قرار میگیره و میگه واقعا؟ خیلی قشنگه تو هم دکتر زیبایی هستی هم شجاعی و با استعداد سپس شروع میکنه ازش تعریف کردن که کومرو تشکر میکنه و خوشحال میشه.
سلیم میخواد برای تشکر گونه اش را ببوسه که دوبار صورتشون میره سمت همدیگه و میخندن سلیم در آخر میگه هرکی بره سمت راست خودش سپس میرن شروع میکنن به غذا خوردن. آنها باهمدیگه کمی وقت میگذرونن که سلیم پیشنهاد میده فیلم ترسناک ببینن بعد از کمی فیلم دیدم کومرو که حسابی میترسه سلیم ازش میخواد بره پیشش و بهش میگه نترس من پیشتم سپس همدیگرو می بوسند. کومرو به جانر پیام میده که من شب نمیام خونه خودت یه چیزی سرهم کن به بابام بگو جانر با دیدن این پیام کلافه میشه و میگه ای بابا مشکلات یکی دوتا نیست که! و فکر میکنه که چی بگه و چیکار کنه! دوعان صبح میخواد بره تو اتاق کومرو که میبینه اونجا نیست او از ازگی میپرسه کومرو کجاست او میگه نمیدونم آقا دیشب اصلا خونه نیومدن دوعان جا میخوره و میگه این کجا رفته که به من خبر نداده! و بهش زنگ میزنه اما تلفن کومرو روی سایلنته و خوابه. صبح سلیم کنار کومرو از خواب بیدار میشه و بهش صبح بخیر میگه سپس میگه من برم واست صبحانه درست کنم کومرو میگه باشه الان میام بهت کمک کنم اما سلیم میگه لازم نیست تو همینجا بمون من خودم درست میکنم کومرو میگه باشه و میخنده. دوعان جانر را صدا میزنه و بهش میگه خبر داره کومرو کجاست یا نه جانر میگه نه من از چیزی خبر ندارم اندر هم به حالت سوالی و مشکوک جانر را نگاه میکنه اما جانر میگه به من چیزی نگفته دوعان تو فکر میره…..