ُ خلاصه داستان قسمت ۴۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

جانر سریع به کومرو زنگ میزنه و میگه کجایی؟ سر صبحی بابات منو سوال پیچ کرد! کومرو میگه حلش میکنم نمیدونی تو چه حالیم اصلا نمیخوام حالم بد بشه جانر میگه خودت زنگ برن به بابات یه چیزی بگو کومرو قبول میکنه. اندر و ییلدیز همزمان به دوستای خودشون و دوستای مشترکشون پیام میدن و دعوتشون میکنن برای جشن آخر سالشون. بعضیاشون به اندر پیام میدن و میگن ییلدیز هم جشن گرفته بعد از اون بهت یه سر میزنم و بعضیاشونم به ییلدیز این حرفو میزنن اونا عصبی میشن و ییلدیز به امیر و اندر به جانر میگن که برن محل ثابت دوستاشون و از جشن تعریف کنن تا مهمون جذب کنن. سلیم ازگی را به گل فروشی میرسونه و میگه برم سراغ مریضا بعد باهم بریم یه قهوه بخوریم ازگی قبول میکنه و از همدیگه خداحافظی میکنن. جانر و امیر همزمان به اون رستوران میرسن و وقتی همدیگه را میبینن بهم میگن نگو که تو هم بهت ماموریت جمع کردن مهمون داده! اونا تایید میکنن و با کلافگی میگن حالا باید چیکار کنیم؟ امیر میگه میریم داخل ببینیم چی پیش میاد. کومرو به دوعان زنگ میزنه و میگه تو کجایی؟ کومرو میگه نگران نباش باباجون خوبم اومده بودم پیش مروه فقط شارژم تموم شده بود الان تونستم بهت زنگ بزنم دوعان ازش گلگی میکنه که چرا بهش خبر نداد کومرو عذرخواهی میکنه و میگه بزرگش نکن سپس میگه من یه مهمونی دیگه دعوتم بعدش میام خونه دوعان بهش میگه شب مهمونی آخر سال اندر گرفته دیر نکنی. هاندان به سلیم زنگ میزنه که میبینه جوابشو نمیده هاندان بهم میریزه و این ماجرارو به جلال میگه او بهش میگه شاید داره دست به سرتون میکنه! هاندان جا میخوره و میگه یعنی چی؟ از مادر زاییده نشده که منو دست به سر کنن! مگه میشه کسی منو ببینه ازم خوشش نیاد! جلال میگه آخه این ترفند جدیده رابطه های الانه برای اینکه از خودشون طرفو باز کنن اینکارو میکنن او تو فکر میره.

هاندان با کومرو تماس میگیره و بهش میگه میخواد ببینتش کومرو میگه باشه فقط یه ساعت دیگه میتونم بیام هاندان قبول میکنه. زینب حسابی تیپ زده و میره پیش ییلدیز تا باهمدیگه به یک بهونه ای برن پیش سلیم تا زینب اونو به ییلدیز نشون بده. کومرو سر قرار با هاندان میره که لو با دیدن ظاهر کومرو جا میخوره و میگه این چه سر و وضعیه دیگه؟ کومرو میگه دارم یه سبک جدیدو امتحان میکنم هاندان میگه امتحان نکن خیلی افتضاحه! سپس شروع میکنه به تعریف کردن ماجرای خودش و سلیم اما از طرف دوستش که کومرو میگه اول بهم بگو این چیزی که میگی واسه خودت اتفاق افتاده یا واقعا واسه دوستته؟ هاندان میگه بابا دوستم ازم نظر خواست منم گفتم باهات درمیون بزارم که ببینم چی بگم بهش کومرو میپرسه خوب این پسری که میگی بهش پیام صبح بخیر میده؟ هاندان میگه نه مگه انقدر مهمه؟ کومرو میگه آره یعنی اینکه اولین چیزی که به ذهنش رسیده اون زن بوده پس زنی که انتخاب کرده واسه زندگیش همونه هاندان میگه همه ی اینا تو یه پیام صبح بخیره؟ کومرو تایید میکنه و وقتی هاندان قضیه را واسش تعریف میکنه که چجوریه کومرو بهش میگه به دوستت بگو واسش واقعا متاسفم کاری نمیتونه بکنه جایی نداره تو زندگیش. زینب و ییلدیز به اتاق کار سلیم رفتن و به بهانه تشکر ازش ییلدیز اونو میبینه سپس به دروغ میگه مادرمون مریضه و هرکاری میکنیم نمیاد بیمارستان و دکتر میترسه و مقاومت میکنه و از سلیم میخواد تا به خونشون بره و مادرشو معاینه کنه زینب جا میخوره و مخالفت میکنه و میگه اصلا نیازی نیست نمیخواد اما ییلدیز پافشاری میکنه که سلیم میگه باشه آدرستونو بزارین پیش منشی میام اونا تشکر میکنن و از اونجا میرن.

ییلدیز به اسما زنگ میرنه و میگه که بره تو نقش مریض بودن او که نمیخواد زینب از انگین جدا بشه به گفته سادایی خودشو میزنه به لال شدن در اثر اتفاق ها و حرص هایی که دختراش میدن اونو. سلیم میگه بهتره ببرینش به متخصص مغز و اعصاب ریشه عصبی داره شاید اما ییلدیز و زینب حرص میخورن که داره نقششونو بهم میریزه سلیم میگه شاید سکته ای چیزی کرده باشه و وقتی اسما اسم ام آر آی، بستری شدن و تحت نظر گرفته شدنو میشنوه حرف میزنه و میگه انگاری باز زبونم .ییلدیز موقع رفتن سلیم از جشن میگه و اونو دعوت میکنه که سلیم قبول میکنه و میره. جانر و امیر که تو رستوران هستن میخوان یواشکی از دوست های اندر و ییلدیز عکس بگیرن که برای خواهرشون بفرستن و ببینن که واقعا به اونجا رفتن و دعوتشونو کردن اما زن ها متوجه میشن و باهاشون دعوا میکنن که جانر و امیر برای کتک نخوردن از اونجا فرار میکنن. کومرو تو اتاقش در حال حاضر شدن واسه مهمونی که سلیم زنگ میزنه و میخواد دعوتش کنه تا تنهایی نره به مهمونی ییلدیز اما همان موقع دوعان میاد و کومرو قطع میکنه تلفنشو. دوعان بهش میگه که من تصمیم گرفتم از اندر جدا بشم کومرو خوشحال میشه و یاد ییلدیز میوفته و میگه نکنه میخوای پیش اون؟ دوعان حرفی نمیزنه و میگه درباره اش بعدا حرف میزنیم. هر دو مهمونی شروع شده اما مهمان ها نیومدن هنوز و سالن خالیه هردوی اونا استرس گرفتن و اندر، جانر و ییلدیز، امیر را سرزنش نیکنن که چرا نیومدن پس اونا میگن ما دیگه نمیدونیم به زور که نمیتونستیم بیاریمشون!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا