خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۴۴ سریال ترکی حلقه
جمال احضارات حمیرا را تو برگه ای نوشته و تو پاکت گذاشته و به بهار میده و میگه اگه من یه روزی نبودم این پاکتو باز میکنی و به کار ادامه میدی. بهار که نگران حال جمال شده با کان این موضوعو در میان میگذارد و تصمیم میگیرن که پاکتو باز کنن اما منصرف میشن از این کار. کان به بهار میگه شبو باهم بریم شام بخوریم؟ بهار که خیلی خوشحال شده اما به روی خودش نمیاره و قبول میکنه. چاتای هنوز ذهنش درگیر فردی ست که پدرش باهاش همکاری میکرده از طرفی درباره برادر ناتنیش هم احساس خطر میکنه برای ریاست. او که آلتان را از همه مخفی کرده باهاش مشورت میکنه که او بهش میگه پدرتون وارد مواد مخدر نمیشد ولی حلقه با شما بزرگ میشه و پیشرفت میکنه. چاتای از ایلهان و وکیل هارچ میخواد تا پیششون بره تا درباره کاری صحبت کنن. او به ایلهان جیگه میخوام با کسی به اسم برونسوز وارد معامله و کار بشی و از وکیل میخواد واسطه بشه ایلهان با شنیدن اسم برونسوز میفهمه کار مواد مخدره و مخالفتشو اعلام میکنه اما چاتای قبول نمیکنه. ایلهان با جهانگیر حرف میزنه و میگه که چاتای چی خواسته ولی مواد مخدر خیلی ریسک داره و خطرناکه ولی از طرفی نمیتونم مخالفت کنم.
جهانگیر میگه کاری که نمیخوایو انجام نده. چاتای پیش کان و جهانگیر میره و بهشون میگه میخوام تو یه کار شریکم بشین ولی کار مخدر نیست نترسید یه دزدیه میخوام بریم یه جا دزدی کان بدون فکر کردن سریع قبول میکنه. چاتای با اوزجان و کان و جهانگیر به جایی میرن که باید دزدی کنن. اونجا چاتای دوربینارو از کار میندازه سپس بعد از بیهوش کردنشان آنها را تو کامیونی با نور قرمز میندازن و در را به رویشان میبندد. او این کارو برای تلافی پولی که ازش دزدیده بودن کرده. شب بهار که با کان قرار داشته میبینه نمیاد و ناراحت میشه و وقتی به گوشیش زنگ میزنه و میفهمه که در دسترس نیست نگران میشه، حمیرا و ایلهان و گولای که از کان و جهانگیر خبر ندارن باعث میشه بهار بیشتر استرس بگیره. حمیرا پیش جمال میره و ازش اجازه میگیره با وکیل هارچ حرف بزنه تا ببینه خبر داره از بچه ها یا نه. وکیل میگه خبری ندارم و درباره برونسوز باهاش صحبت میکنه. حمیرا اطلاعاتی که درباره برونسوز به دست آورده را به جمال میگه. صبح وقتی کان و جهانگیر به هوش میان میبینن که تو کمپرسی یه تریلی هستن که در حال حرکته……