ُ خلاصه داستان قسمت ۴۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

سلیم با ازگی تو رستوران هستن که سلیم برای اینکه او را امتحان کنه بهش میگه من نمیخوام چیزی بینمون مخفی بمونه واسه همین میخوام بگم که تو دوران دانشگاهم یه دوست دختر آمریکایی داشتم که دو ماه باهاش ازدواج میده بودم ازگی میگه همین؟ خوب این متعلق به گذشته ات هست سلیم میگه آره ولی میخواستم هیچی بینمون نمونه و جوری بشیم که بتونیم همه چیزو به همدیگه بگیم! ازگی کمی معذب میشه و میخواد او هم حقیقتو بگه که وسطش منصرف میشه و میگه من باید برم سرکار سلیم با کلافگی میگه منم میخوام برم بیمارستان میرسونمت. اندر با جانر حرف میزنه و میگه تو سرمه که برم تو دنیای جواهرات و برند خودمو ثبت کنم، جانر میگه واسه این پول زیادی لازمه! اندر میگه منم میدونم واسه همین میخوام پای انگینو بیارم وسط دیگه! سلیم تو بیمارستان حسابی کلافه ست و با خودش میگه واقعا نمیفهمم که چرا این کارو میکنهآخه واسه چی؟ کومرو کنار ساحل ایستاده و با کلافگی به خودش میگه وای من چجوری ماجرارو بهش بگم اون اگه بفهمه ازم متنفر میشه حتما! ییلدیز سر قرار با جولیا میره. او میاد و بهش میگه اومدم بهت بگم که با من بازی نکنی! ییلدیز که نمیدونه چی میگه ازش میپرسه ماجرا چیه؟ درباره چی حرف میرنی؟ جولیا میگه واسه من نقش بازی نکن! گفتی از من و اصلان عکس بگیرن که فرزند خونده ام را جای معشوقه ام بزنی و بگی با هم رابطه داریم؟ اینجوری میخوای رابطه منو دوعانو بهم بزنی؟ ییلدیز میگه چی؟ اصلان کیه؟ اصلا نمیشناسمش!

اینارو کی گفته بهت دیگه! جولیا تعریف میکنه که اندر بهش زنگ. ده و ماجرارو گفته ییلدیز میگه تو هم باور کردی آره؟ جولیا میپرسه چرا باید همچین دروغی بگه؟ ییلدیز کمی درباره اندر باهاش حرف میرنه و میگه حالا فهمیدی چجور آدمیه؟ اون اول تورو پیدا کرده حالا چون شب گذشته اومدم پیشت موندم و رابطه مون خوب شده حسادت کرده و میخواد رابطه مارو بهم بزنه و ازش میخواد تا باهم با اندر دربیوفتن اما جولیا میگه منو وارد این بازیا نکنین و از اونجا میره. زینب وسایلشو جمع کرده که انگین با ناراحتی میگه واسه هفته دیگه وقت طلاق گرفتم زینب خوشحال میشه و بعد از خداحافظی از اونجا میره. اندر همزمان با رفتن زینب وارد خانه انگین میشه و درباره فکری که درباره برند جواهرات کرده را به انگین میگه در آخر انگین با خودش میگه الکی الکی شریکم شدیم! سلیم به زینب زنگ می نه و میگه میخوام درباره یه موضوعی باهات حرف بزنم و شب اونو به خانه اش دعوت میکنه، زینب قبول میکنه. کومرو تو اتاقش از جانر کمک میخواد تا ببینه چجوری ماجرارو برای سلیم تعریف کنه.  دوعان به ییلدیز زنگ میزنه تا اونو برای غذا دعوت کنه اما ییلدیز میگه تو فردا با جولیا بیاین ناهار خونه من دوعان قبول میکنه. ییلدیز با خودش میگه بزار ببینم وقتی جولیارو برای انگین جور میکنم دی اکشن دوعان چجوری میشه و به انگین پیام میده و اونو ب ای فردا ناهار دعوت میکنه.

ییلدیز به خانه پیش اندر میره و باهاش برای دروغی که به جولیا گفته بود دعوا میکنه سپس سر این موضوع که کی کیو بیشتر میشناسه بحثشون میشه که جانر میگه باشه یه مسابقه ترتیب میدم که ببینیم کی کیو بیشتر میشناسه. زینب به خانه سلیم رفته و او براش ماجرای خودش و ازگی که همان کومروست را تعریف میکنه. زینب حسابی جا خورده و میگه واقعا نمیدونم چی باید بگم حتما دلیل موجه ای داره واسه این کارش سلیم میگه صبر منم حدی داره امروز بهش یه فرصت خوب دادم تا اونم بگه حقیقتو ولی به دروغ گفتنش ادامه داد! واقعا ذهنم دیگه یاری نمیکنه این کا ها از یه بیمار فقط برمیاد زینب میگه نه کومرو بیمار نیست اتفاقا خیلی سالم و باهوشه من به خاطر کاری که با خواهرم کرده ازش خوشم نمیاد و ماجرای رابطه اش با با شوهر ییلدیز را بهش میگه سلیم شوکه میشه و حسابی بهم میریزه زینب میگه حتما یه دلیل منطقی داره واسه این کارش بشین باهاش حرف بزن سپس از اونجا میره. جانر همزمان از اندر و ییلدیز سوال میپرسه و میگه به ازای هر سوال درست یه لیوان آب میریزین تو ظرفایی که جلوتونه هرکی زودتر ظرفش پر بشه برنده ست. اما اونا همزمان طرفشون پر از آب میشه و جانر میگه این نشون میده شما هرجفتتون همدیگرو دوست دارین و همدیگرو بغل میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا