ُ خلاصه داستان قسمت ۴۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

اندر به خانه انگین میره و اونجا درباره مراسم رونمایی از برند جواهراتشون صحبت میکنه انگین هر موقع میخواد صحبت کنه اندر اجاره نمیده و اونو تو موقعیت قرار میده انگین بعد از رفتن اندر به خودش میگه الکی الکی دارم شریک میشم اصلا نمیدونم چیشد؟! ییلدیز میز ناهار را چیده و جولیا با دوعان به اونجا میان چند دقیقه بعد انگین میاد و باهمدیگه سر میز ناهار میشینن. حین غذا خوردن ییلدیز میگه که میخواد جولیا با انگین را باهم آشنا کنه کن هردوی آنها جا میخورن و از ییلدیز میخوان تا این ماجرارو کش نده. امیر با توچه به ساحل برای پیاده روی میرن. بعد از رفتن جولیا و دوعان ییلدیز به رستوران سر قرار با زنی به نام فوندا میره، فوندا همسر دوست دوعان هستش که به خاطر همین بودن بچه هایشان فوندا دوست داشته تا با ییلدیز آشنا بشه. آنها درباره کار و زندگی با همدیگه حرف میرنن. فوندا میگه من بچه هامو از وقتی که تو شکمم بودن تو دانشگاه هاروارد نوشتم ییلدیز میگه آخه چرا انقدر زود حالا؟ فوندا میگه آخه باید از اون موقع اسمشو مینوشتیم که اسمش تا اون موقع دربیاد دیگه سالیانه ۷۰۰ هزار لیر میدیم ییلدیز میگه اون پولو بدین بهشون در آینده کار کنن باهاش فوندا میگه ما بیشتر به تحصیلات توجه داریم وگرنه کار که دارن! توچه و امیر با همدیگه بیرون رفتن که وقتی به دم در خانه ییلدیز میرسن توچه اصلان را با امیر آشنا میکنه که همان موقع سادایی با ییلدیز سو بیرون میاد. آنها باهمدیگه در حال حرف زدن هستن که دوعان از راه میرسه و با دیدن اصلان میگه چقدر بزرگ شدی آخرین باری که دیدمت ۱۲ سالت بود سپس به طرف شرکت میره.

ییلدیز با فوندا دعواش میگه و میگه تو کی هستی که انقدر به من پز میدی؟ سپس با کلافگی از اونجا میره. سلیم به زینب زنگ میزنه و میگه کومرو بازم امروز اومد اینجا ولی هیچی نگفت زینب میگه ای بابا این نمیخواد از واقعیت چیزی بگه برو جلوش بشین و همه چیزو بهش بگو سلیم میگه بهش یه فرصت دیگه میدم اگه بازم پنهان کاری کرد یه درسی میدم بهش که یادش نره. ییلدیز میره خونه و به دوعان زنگ میزنه و میگه این کی بود که منو فرستادی برم باهاش غذا بخورم! دوعان میگه مگه چیشده؟ ییلدیز میگه هیچی از پسش به خوبی بر اومدم دوعان میگه مطمئن بودم که از پسش برمیای ییلدیز درباره مدرسه ییلدیزسو باهاش حرف میزنه و میگه باید باهم حرف بزنیم دوعان قبول میکنه. دوعان ازش میخواد بره هتل پیشش که ییلدیز قبول میکنه. بعد از قطع تماس ییلدیز با خودش میگه اندر اینو انگاری از خونه بیرون کرده و به سرش فکری میزنه سپس امیر و سادایی را صدا میزنه و نقشه اش را واسه اونا میگه. امیر میره تو تراس و به جانر زنگ میرنه و میگه که بیاد اونجا تا باهمدیگه کمی حرف بزنن سپس بهش میفهمونه که شب قراره ییلدیز بره پیش دوعان جانر سریعا این موضوعو به اندر میگه و اونا تصمیم میگیرن برن اونجا تا ازشون عکس بگیرن که سند خوبی تو دادگاه بشه.

سادایی با چندتا نوازنده به اتاق دوعان میره و دوعان میگه اینجا چخبره؟ اینا کین؟ سادایی میگه الان متوجه میشین خودتون آقا دوعان سپس وقتی اندر و جانر به اونجا میان سادایی میگه زن داداش ییلدیزیم گفت سلام برسونم و براتون این ضیافتو ترتیب داده و به نوازنده ها میگه تا بنوازن دوعان ازش میخواد اونارو از اونجا ببره اندر و جانر هم حسابی شوکه میشن. اندر و جانر فردای آن روز درباره کار ییلدیز صحبت میکنن و میگن ییلدیز هم باهوش شده اول پیغام فرستاد تا مارو بکشونه اونجا با اون بازیو راه انداخت! سپس درباره مراسم شب باهم حرف میزنن و جانر میگه ییلدیزو هم دعوت کردم. شب مراسم تو هتل دوعان برگزار میشه کومرو پیش پدرش میره و ازش میخواد اونو تو مراسم تنها نزاره و چند دقیقه ای بمونن و بعد باهم از اونجا برن. اندر از برند جوانش رونمایی میکنه و وقتی از سن پایین میاد یکدفعه صدای سلیم تو کل سالن میپیچه کومرو جا میخوره که میبینه سلیم میگه میخوام از عشقم ازگی خواستگاری کنم کومرو که شوکه شده بهش نگاه میکنه که سلیم در جعبه انگشترو میبنده و میگه اگه اسمش ازگی بود البته! سپس تشویقش میکنه که موفق شده تو این چند ماه به این خوبی بهش دروغ بگه کومرو با چشمانی پر از اشک بهش نگاه میکنه و دوعان با عصبانیت به سلیم چشم دوخته….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا