خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۴۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
تو کافه پدر یالین بهش زنگ میزنه و میگه که داره میاد. یالین به گونش و صنم میگه که داره بابام میاد سپس میپرسه یعنی نقشه مون میگیره؟ صنم میگه اگه هنوز عشقی باشه بینشون آره میشه. برقی تو دفتر آزرا ازش میپرسه یعنی اجه را ازم میگیرن؟ آرمان میگه از نظر قانون امکانش هست آزرا بهش میگه ولی من نمیزارم همه ی تلاشمو میکنم تا از همدیگه جدا نشین، آرمان میگه چرا از کار بیکار شدی؟ کارت چی بود؟ برقی میگه نمیدونم من میزهارو تمیز می کردم بعد گفتن ترفیع گرفتم گارسون شدم بعد اخراج شدم فقط به خاطر اینکه ساده ام و حرفو زود باور می کنم. آرمان میپرسه از ترفیعت تا اخراجت چقدر زمان برد؟ برقی میگه ۶ دقیقه و نیم. آرمان میگه اگه کار داشتی باز کارمون راحتتر بود! آزرا یاد گونش میوفته و بهش میگه من شاید بتونم در این باره کمکت کنم سپس میگه من الان میرم و برمیگردم. گونش و صنم با این و پدرش نشستن، صنم میگه که خانمتونم شمارو دوست داره فقط الان دوره ی یائستگیه و خلق و خویش عوض شده، مثلا سر درد و گر گرفتگی، عصبانیت؟ آکیف تایید میکنه و میگه چرا همچین چیزهایی داشت این اواخر صنم میگه واسه همین بوده دیگه وگرنه شمارو دوست داره، آکیف خوشحال میشه و میگه واقعا؟ خوب میگین چیکار کنم؟ صنم میگه میتونین سورپرایزش کنین با یه چیز عاشقانه. آکیف میگه گل خوبه؟ صنم تایید میکنه که برای شروع خیلی خوبه سپس تصمیم میگیره که با یه نوشته گل را بهش بده. بعد از رفتن آکیف آزرا به گونش زنگ میزنه و میگه واست نیروی کار جور کردم از موکل های خودمه هواشو داشته باشین چون یخورده خاصه! گونش میگه آخه چجوری آبجی؟ اینجا خرج خودشم درنمیاره چه برسه به نیروی کار! آزرا میگه حقوقمو خودم میدم گونش میگه اگه میخوای کمک کنی ۲۰هزارتا بده ورشکست نشیم آزرا قول میکنه که گونش حسابی خوشحال میشه.
برقی با خوشحالی به طرف کافه میره. وقتی میرسه میگه اینجا چقدر کثیفه! به خاطر همینه کسی نمیاد دیگه! گونش میگه نه اینجا مدتی بسته بوده واسه همینه اینجوری شده سپس میخوان برن که برقی ازشون میخواد همونجا یخورده دیگه بمونن. سرگن با آزرا به مطب دکتر یاشار میرن. اونجا ازدرمان حرف میزنن و سرگن به آزرا میگه انگار یه راه درمان هم هست آزرا از دکتر میپرسه واقعا؟ یاشار با کلافگی به سرگن نگاه میکنه و میگه بله یه درمان هست تو نروژ که برای دوستم فرستادم هروقت جوابش اومد شمارو هم باخبر میکنم آزرا میگه اصلا بیماریش چیه؟ یاشار میگه یه بیماری قلبی نادر هستش سپس آزرا میگه هروقت جواب آزمایش و نتیجه اومد واسه منم بفرستین دکتر قبول میکنه. آنها باهمدیگه از ساختمان بیرون میان و آزرا در حالی که بازوی سرگن را گرفته به طرف ماشین میرن ییلدریم که تو ماشین بود اونارو میبینه و به شدت بهم میریزه و با خودش میگه ای پست فطرت دستتو رو میکنم مرتیکه سپس به داخل ساختمان میره. برقی در کافه گونش در حال کار کردن است، گونش و یالین به برقی میگن ما فردا عروسیمونه باید بریم خونه استراحت کنیم برقی تایید میکنه و میگه راست میگین شما برین من اینجا میمونم که اگه کسی اومد من باشم. ییلدریم سرگن را تعقیب کرده و داخل بیمارستان می رود بعد از رفتن سرگن خودشو راننده سرگن معرفی میکنه تا از منشی پرونده پزشکی سرگن را بگیرد اما همان موقع دکتر که دوست سرگن هم هست از اتاق بیرون میاد و ییلدریم از اونجا به بهانه ی اشتباه اومدن طبقه میره.
دفنه و وکیلش از دور برقی و دخترش اجه را زیر نظر دارد. وکیلش میگه اگه میخوای دخترتو بگیری باید زنگ بزنی به بهزیستی دفنه قبول میکنه و زنگ میزند. سپس میگه میخواستم گزارش یه موردی را بدم که معلولیت ذهنی داره و نمیتونه دخترشو بزرگ کنه وضعیت دخترش خوب نیست. شب گونش در خانه با دیدن دسته گلی که سفارش داده بود جیغ میزنه که خواهراش و مادرش جمع میشن و میگن دوباره چیشده؟ گونش میگه اون چیزی که تو عکسش بوده نیست. گونش ناراحت میشه و غر میزنه که آزرا با سینی حنابندان به اونجا میاد آنها دورش میچرخند و مراسم حنابندان راه میندازن که گونش مدام با گریه میگه من نمیخوام حنابندان سپس آژانس اونجا میره. آنها دنبالش میرن که ببینن چیشده که گونش گریه میکنه و به مادرش میگه خیلی دوست دارم. فردای آن روز گونش آماده شده آزرا و صنم با دیدن او حسابی جا میخورن و میگن خیلی خوشگل شدی! عروس به این جذابی ندیده بودیم سپس سرشونو بالا میگیرن تا گریه نکنن. گونش بهشون میگه من نمیخوام دسته گلم دست کسی دیگه ای بیوفته بیاین امتحان کنیم که شما بگیرین! آزرا میگه من که نمیخوام صنم با تیکه میگه مطمئنی؟ با ییلدریم خان که یجور دیگه ای! گونش میگه چی؟ عمو ییلدریم؟ وای آبجی قرار باهمدیگه فامیل بشیم؟ آزرا میگه داره چرت میگه باور نکن! گونش تایید میکنه که رابطه خونیتونو دارین محکمتر میکنین. گونش میخواد دسته گلش را پرت کنه که میوفته تو دست چولپان که وارد اتاق شده بود ازشون میپرسه اینجا چخبره؟ صنم میگه انگاری عروسی بعدی مال خودته مامان جون و میخندن. چولپان در حال بحث کردن باهاشونه که فاروق به اونجا میاد و با دیدن گونش حسابی ازش تعریف میکنه سپس گردنبندی به گردن گونش می اندازد. سپس بهشون میگه درسته فقط واسه عروس هدیه میارن ولی من میخواستم برای هرسه هاتون بیارم تا به عنوان یادگاری هم ازم چیزی داشته باشین آنها با لبخند و خوشحالی باز میکنن تا ببینند هدیه پدرش و چی بوده….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس