ُ خلاصه داستان قسمت ۴۶۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۶۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۶۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
کومرو با گریه از سالن بیرون میره. وقتی مراسم تموم میشه و امیر به خانه برمیگرده و تمام ماجرایی که پیش اومده بود را برای ییلدیز و اسما و زینب تعریف میکنه. آنها تعجب میکنن و دلیل این کار کورو را نمیفهمن که زینب میگه من میدونستم انها تعجب میکنن و میگن چی؟ تو میدونستی؟ زینب میگه آره سلیم همه چیزو برام تعریف کرده بود انها هرچی فکر میکنن دلیلی برای این کار کومرو پیدا نمیکنن که ییلدیز میگه از پول و ثروت زیاد دیوونه شده حتما! کومرو تو اتاقش گریه میکنه که دوعان سعی میکنه آرومش کنه و بهش میگه پرونده این دکتر بسته شد ببین چجوری جلو همه آبروتو برد! کومرو میگه من باید برم همه چیزو واسش توضیح بدم دوعان میگه کاری که اون کرد از تو کمتر نبود پس جوری وانمود نکن که انگاری هیچ حقی نداری! اندر با جانر حرف میزنه و میگه پس این بود دروغی که ازم پنهان میکردی آره؟ او تایید میکنه و میگه مجبور بودم چون ازم قول گرفته بود که بین خودمون بمونه، دوعان وقتی از اتاق بیرون میاد به جانر میگه که بره پیش کومرو تنها نباشه. کومرو به جانر میگه من باید برم با سلیم حرف بزنم جانر میگه وضعیت از چیزی که الان هست بدتر میشه کومرو میگه مهم نیست این خوبه که تو دلم نمیمونه میدونم که حرفمو زدم تلاشمو کردم واسه همین فردا صبح میرم اونجا جانر قبول میکنه.
سادایی میگه یه چیزی هست که نمیدونم به زن داداش بگم یا نه امیر میگه چیشده؟ سادایی میگه شبی که نوازنده برده بودم هتل تو اتاق دوعان خان موقع اومدن جولیارو دیدم که داشت میرفت داخل و تا صبح همونجا بود امیر جا میخوره و میگه چی میگی؟ یعنی چی؟ همچین دوستی دیگه نمیشه! اونا باهم فکر میکنن تا تصمیم بگیرن بگن یا نگن. اندر با دوعان حرف میزنه و میگه تو هم خبر داشتی و به من نگفته بودی؟ اگه گفته بودی نمیزاشتم به اینجا بکشه و بهش میگههرکاری از دستم بربیاد واسه کومرو میکنم دوعان میگه لازم نیست ما داریم طلاق میگیریم زمانشم مشخص شده اندر میگه بدون قبول کردن چیزهایی که خواستم؟ دوعان میگه من که گفتم به اونا نمیرسی تازه چیزی که میخواستم بدم بهتم دیگه از دست دادی! اندر حرص میخوره و میگه باشه بچرخ تا بچرخیم. فردای آن روز کومرو حاضر شده و به دم در خانه سلیم میره شروع میکنه به زنگ زدن سلیم وقتی از چشمی میبینه که کومروست در را باز نمیکنه کومرومیره تو لابی میشینه تا بیاد. اندر به جانر میگه من نمیزارم بگن از عمارت رفته تو آپارتمان زندگی میکنه هرگز این اجازه رو نمیدم! جانر میگه میخوای چیکار کنی؟ اندر میگه نقشه دارم و به انگین زنگ میزنه و میگه میخوام درباره برند اندر دایمنز باهات حرف بزنم تا یه ساعت دیگه میام اونجا انگین قبول میکنه.
هاندان که خبرو گرفته سریعا به استانبول برگشته سپس به شرکت پیش دوعان میره و با عصبانیت میگه من به حساب اون پسر میرسم دوعان میگه تورو سلیم میشناسه بد میشه هاندان میگه پس بدون اینکه خودمو نشون بدم کارمو میکنم کمک میکنی؟ دوعان میگه آره. سلیم میخواد بره سرکار که با کومرو روبرو میشه کومرو بهش میگه حتی اعدامیا هم به شانس دارن تا ار خودشون دفاع کنن حرفیو که میخوان بزنن حداقل بزار حرفمو بزنم! سلیم میگه من نه تنها نمیخوام بشنوم حتی نمیخوام دیگه ببینمت و از اونجا میره. زینب به محل کار سلیم میره تا بهش سر بزنه و ببینه چیشد سلیم میگه نزاشتم حرف بزنه اصلا اجازه ندادم سپس شام دعوتش میکنه تا برن بیرون زینب قبول میکنه. اندر طبق نقشه اش به پیش یکی از اشناهاش که دکتره رفته و وانمود میکنه که حالش بد شده جانر به انگین زنگ میزنه و میگه که اندر خواهرم حالش بد شده میتونین برین پیشش من نمیتونم جایی گیر کردم! انگین اونجا میره که دکتر بهش میگه از استرس و فشاری که بهش اومده اینجوری شده ضعیف شده اندر تظاهر میکنه که باید دنبال خونه بگرده و وقت نداره انگین بهش میگه با یه هتل حرف میزنم بری اونجا تا یه جاییو پیدا کنی اما دکتر میگه باید هوای تمیز دریا را بخوره هتل هواش خفه ست واسش انگین میگه تا یه جاییو پیدا کنی بیا خونه من اندر از خدا خواسته قبول میکنه سپس باهمدیگه از اونجا به خونه انگین میرن….