ُ خلاصه داستان قسمت ۴۸۶ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸۶ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۸۶ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
مته میاد پیش دوعان و بهش میگه که جولیا به انفرادی منتقل شده دوعان میگه خیلی خوبه و بهش میگه که یه وقت ملاقات تلفنی واسش جور کنه. هاندان و اندر و ییلدیز در حال توافق هستن که هاندان میگه وقتی میتونیم بین خودمون حلش کنیم چرا به پلیس خبر بدیم؟ اندر میگه اون دایی من بود کشتیش هاندان توقع داری بدون هیچی ولش کنم برم؟ هاندان میگه نه بگو چی در ازاش میخوای اندر سریع میگه سهام. ییلدیز جا میخوره و میگه بازم سهام؟ هاندان میگه اون داییت بود مثلا! به سهام داری میفروشیش اندر میگه زیاد دوسش نداشتم بالاخره مرده خدابیامرزتش باید یه نفعی بهم برسه یا نه! هاندان قبول میکنه سپس امیر و جانر میان که اندر میگه ما یه تصمیمی گرفتیم گفتیم چه کاریه دایی که دیگه مرده با پیش پلیس رفتن که زنده نمیشه ما تصمیم گرفتیم همینجا بین خودمون یه جا دفنش کنیم به خاک بسپاریم تموم بشه بره ییلدیز سریع میگه در ازای سهام به پلیس نمیخواد چیزی بده جانر و امیر تعجب میکنن و جانر با کلافگی میگه بازم سهام؟ امیر طبق نقشه شان میگه من همین نزدیکیا یه زمین دارم میتونیم بریم دفنش کنیم بره پی کارش انها قبول میکنن.
دوعان به ملاقات تلفنی با جولیا میره. جولیا بهش میگه دوعان تویی؟ دوعان با عصبانیت باهاش دعوا میکنه که چرا همچین کاری کرده و دست رو نقطه ضعفش یعنی خانواده اش گذاشته! جولیا میگه فکر کردم واسه خودم اومدی تا ببینی حالم خوبه یا نه دوعان میگه چرا باید اینکارو بکنم؟ تو میخواستی به خانواده ام صدمه بزنی! تو کی انقدر پست شدی! آنها بعد از کمی حرف زدن دوعان میگه یکاری میکنم تا همیشه تو این زندان بمونی و این انفرادی هم واست جهنم بشه! و با تنفر از اونجا میره جولیا گریه اش میگیره. ییلدیز و بقیه از یه نفر تو همون روستا میپرسن از کجا میتونن یه ماشین کولردار اجاره کنن؟ چون ماشین خودشون خراب شده اون مرد وانت خودشو میاره و به هاندان میفروشه و بهشون میگه باید بز من که اسمش هالیت هست ببرین روستا بالا اونا از اسم اون بز که هالیت هست جا میخورن. آنها به روستا بالایی میرن ولی وقتی به اونجا میرسن بز را تحویل میدن و تو جاده یهو ادم های ارکان و بهادر جلوشونو میگیرن و میخوان ببرنشون که پلیس از راه میرسه و ارکان با دارو دسته اش را میگیرد و آنها میبینن که کمیسر همون زنی هست که توسط حیدر کتک میخورد و فکر میکردن مرده.
او که اسمش غنچه ست تعریف میکنه که وقتی به هوش اومد دید حیدر هم کنارش افتاده که شوکه میشه و دوربین هایی که تو اتاق کار گذاشته بود را برمیداره و فیلمارو میبینه و متوجه میشه که حیدر را بهادر کشته و اندر و ییلدیز بی گناهن و فقط کار اونو کمی سخت کردن. بعد از دستگیر کردن دارو دسته حیدر اندر و ییلدیز با بقیه نفسی راحت میکشن. کومرو ییلدیزسو را برداشته و به یه مرکز خرید بزرگسالان رفته و ییلدیزسو از هر لباسی خوشش میاد میخره واسش. اسما با دیدن لباس های بزرگ، اکسسوری و کیف های بزرگ جا میخوره و میگه این بچه اینارو میخواد چیکار؟ سپس کومرو را قانع میکنه باهمدیگه برگردن به اونجا و خریدهارو پس میده تا با پولش برن واسه ییلدیزسو طلا بگیرن تا در آینده به کارش بیاد…