ُ خلاصه داستان قسمت ۴۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) قسمت آخر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
همگی در حال آماده شدنن تا یه شام خانوادگی قبل از ازدواج کومرو و جانر باهم بخورن. همگی به رستوران رفتن و هاندان میگه بعد از ماه عسل خونه خالی میشه و شما میرین یکراست خونه خودتون، دوعان میگه البته اتاقتون تو مالدیو هم آماده ست و با هواپیما شخصی میرین همگی تشویقش میکنن و به سلامتی کومرو و جانر نوشیدنی می نوشند. سپس همه شروع میکنند بدی ها و سختی های ازدواج و دوران بچه داری حرف زدن جانر کم کم ترس میوفته به جونش. آنها بعد از رستوران تو خونه دوعان جمع میشن و تو تراس نشستن و باهم در حال حرف زدنن. جانر گوشه ای مدام راه میره و به حلقه اشنگاه میکنه و مضطربه ییلدیز میره پیشش و بهش دوباره از سختیا میگه و میگه تو اصلا نترسیا! جانر میگه چجوری نترسم؟ انگار فیلم ترسناک واسم گذاشتین بعد میگی نترس؟ ییلدیز میگه من دارم آماده ات میکنم که یهو نترسی دیگه! بعد از ییلدیز اندر میره پیشش و باز هم باهاش حرف میزنه سپس همگی به خونه هاشون میرن. دو روز بعد روز عروسی کومرو و جانر هستش که اندر به اتاق جانر میره و میبینه هنوز خوابه . او از خواب بیدارش میکنه و میگه پاشو امروز روز عروسیته هنوز خوابی!
کلی کار داریم پاشو! جانر از خواب بیدار میشه و به کومرو زنگ میزنه که او از طرح تورش گلگی میکنه و میگه دارم عصبی میشم! جانر آرومش میکنه. اندر بعد از چند دقیقه پیش جانر میره که میبینه او اونجا نیست و یه برگه گذاشته اونجا که نمیتونم. اندر شوکه میشه و با خودش میگه چی؟ یعنی چی؟ مگه میشه؟ و با ترس زنگ میزنه به جانر که میبینه تلفنش خاموشه او حسابی میترسه و با کلافگی تو خونه راه میره که ییلدیز با امیر و سادایی میرن پیشش تا ببینن چیشده. آنها باهم حرف میزنن و امیر میگه من دیدم اونشب حالش زیاد خوب نبودا! سپس سادایی و امیر میرن تا بگردن جانر را پیدا کنن. کومرو با آرایشگر درگیره و به مادرش میگه بزار یه زنگ به جانر بزنم اما هرچی زنگ میزنه میبینه گوشیش خاموشه و استرس میگیره او به اندر زنگ میزنه که اندر میگه رفت آرایشگاه حتما دستش بنده بهت زنگ میزنه و همه چیزو عادی نشون میده. امیر و سادایی یه جاییو حدس میزنن و به اونجا میرن که میبینن جانر همونجاست. انها باهاش حرف میزنن و ترسشو میریزن و باهم به آرایشگاه میرن. جانر به اتاق کومرو میره و با دیدن همدیگه از هم تعریف میکنن سپس به سمت مراسم میرن.
آنها قبل از شروع شدن مراسم عقد میگن که سورپرایز دارن همون موقع امیر با سیبل و سادایی با الیف به اونجا میان که اونا هم ازدواج کنن همگی تشویق میکنن. بعد از تموم شدن مراسم دوعان میره پیش ییلدیز و میگه که کمی حالم بده ییلدیز میگه حتما به خاطر رفتن دخترته او تایید میکنه و میخواد بره پیش بچه ها. وقتی به اونجا میرسه یهو قلبش میگیره و رو زمین میوفته هالیت جان به ییلدیز خبر میده ییلدیز تا پیش دوعان برسه به تمام خاطراتش با دوعان فکر میکنه و با نگرانی بالاسر دوعان میشینه. دوسال بعد کومرو درحالیکه حامله ست با جانر و دخترشان بالاسر قبر دوعان ییلدریم رفتن و بعد از کمی حرف زدن کومرو با پدرش از اونجا میرن. اندر تو کار جواهراتش موفق شده و به شرکت پیش ییلدیز که مدیرعامل شده میره. اندر میگه که از میلان ازمون دعوت کردن تا بریم اونجا قرار بترکونیم و خوش بگذرونیم. آنها حاضر شدن و به ایتالیا رفتن و کلی خرید کردن سپس تو رستوران با دوتا مرد ایتالیایی آشنا شدن و باهم به دیسکو میرن وقتی صبح از خواب بیدار میشن متوجه میشن که هرچی خرید کرده بودن همه رو دزدیدن و حسابی بهم میریزن سپس با دست خالی دوباره راهی ترکیه میشن. زینب با عطا ازدواج کرده و بچه دارن و تو نیویورک زندگی میکنن و از وانجا با مادرش اسما و سادایی تصویری حرف میزنن. اندر و ییلدیز وقتی به ترکیه میرسن اندر میگه با لیموزین رفتیم ببین با چه حالی برگشتیم! اندر میگه در اسرع وقت میگردم دنبال پولدارترین مجرد ترکیه.