خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۴۹ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم برای نیلگون مادر مسعود دسته گل لاله مشکی فرستاده به همراه یه یادداشت که حکم تهدید داره و بهم میریزه. آیسل بهم ریخته و سر درد گرفته که ملیسا میره پیشش و میگن چیشده؟ باز چه ماجرایی پیش اومده؟ او میگه شبنم ماجرای قرارداد ازدواجو که جعلی بوده رو کرده بورا هم به احتمال زیاد از وکالت کنار گذاشته میشه ملیسا میگه منم یه خبر بد دارم آیسل میگه چیشده؟ احمد برگشته و دوباره جفتشون بهم میریزن. مسعود پیش شبنم تو مانژه نشسته و باهاش حرف میزنه و میگه من از مادرم کمک خواسته بودم تا بهت کمک کنه شبنم لبخند میزنه و مسعود میگه میدونستی؟ شبنم تأیید میکنه و میگه حدس زده بودم پس اون خواسته بوده که منو بستری کنن! مسعود بهش میگه اومده بوده سراغت اذیتت کرد با حرفاش؟ شبنم باد حرف هایی که نیلگون بهش زده بود میوفته ولی به مسعود چیزی نمیگه و ادامه میده ولش کن مهم نیست بریم جشنمونو بگیریم. آیسل واسه دمیر یه موتور جدید خریده و او با دیدنش حسابی ذوق میکنه سپس میره به طرف مانژه و بهشون میگه جای من خالی نیست؟
شبنم با دیدنش جا میخوره و اونو به همه معرفی میکنه. تو مانژه دمیر با دیدن دیدم ازش خوشش میاد و میره باهاش تا کمی گرم بگیره اما دیدم نسبت بهش گارد میگیره و ازش دور میشه. ملیسا سر قرار با احمد میره و بهش میگه تو از جون من چی میخوای؟ هان؟ دوباره میخوای گوشمالیت بدن؟ سپس صدا میزنه بچه ها! و تعدادی گردن کلفت به اونجا میان که احمد میگه تو فکر کردی کی هستی آخه؟ سپس اداشو درمیاره و صدا میزنه بچه ها! و اونا از پشت سر ملیسا میرن پشت سر احمد. ملیسا جا میخوره که احمد بهش میگه نوکر پولی همینه پول بیشتر بدی صاحبشو میفروشه حالا تو اگه میخوای دست از سرت بردارم باید تو شرکت اونال ها منو استخدام کنی اونم به عنوان دستیار خودت! و میره. اونور رفته به کلانتری ملاقات برادر سلو او بهش میگه که شبنم نیازیو کشته و انداخته گردن من اونور میخنده و میگه چی میگی؟ و ازش میخواد از اول مثل ادم تعریف کنه….