خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی اتاق قرمز + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی اتاق قرمز kirmiz oda را مطالعه کنید. این سریال محبوب ترکیه ای تاکنون در صدر لیست امتیاز بینندگان قرار گرفته است. سناریوی سریال ترکی اتاق قرمز kirmizi oda به سبک روانشناسی_درام می‌باشد. اسامی بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ Sezin Bozaci، meric aral، Burak Sevinc، Tulin Ozen، Binnur Kaya و… . بازیگران این سریال در هر قسمت تغییر می‌کنند، اما شخصیت روانشناس اصلی و همکاران مشغول در کلینیک در تمامی قسمتها ثابت هستند.

قسمت ۴ سریال ترکی اتاق قرمز
قسمت ۴ سریال ترکی اتاق قرمز

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی اتاق قرمز

نسرین می گوید: «از وقتی باردار شدم همه چی عوض شد.» او از شبی می گوید که ناگهان مهمت گوشی را از دست او گرفته بود و بعد و از جر و بحث سنگینی به همکار نسرین زنگ زده بود و به او هشدار داده بود که دیگر زنش را سوار ماشینش نکند. دکتر می گوید: «قبلا از این رفتارها نشون نداده بود؟» نسرین می گوید: »خیلی کم و نه به این شدت. منم خوشم می اومد. فکر می کردم از دوست داشتن زیاده. گفتم که عشق چشمامو کور کرده بود.» دکتر می پرسد: «کتک زدناش از کی شروع شد؟» نسرین می گوید: «یه شب به یه مهمونی با همکارا دعوت بودیم. پسرم تازه به دنیا اومده بود و من عکسش رو به همکارام نشون می دادم. یکی از همکارای مردم گفت پسرم دقیقا شبیه منه. موقع برگشتن توی ماشین مهمت مدام ازم می پرسید چه رابطه ای با اون مرد دارم و بعد بهم سیلی زد. بعد از اون شروع شد و هیچ وقت تموم نشد. فکرکردم به مرور زمان بهتر میشه. فکر کردم با به دنیا اومدم بچه دوم بهتر میشه ولی نشد. الان جلوی بچه ها هم کتکم می زنه. طاقتم وقتی تموم شد که شروع کرد به زدن بچه ها. به خودم گفتم همچین پدری نباشه بهتره! من اینو قبلا تجربه کردم. اجازه نمیدم بچه هام هم عذاب بکشن.» دکتر از او می خواهد از خانواده خودش بگوید و نسرین می گوید پدر او هم مردی شکاک بوده که مادرش را کتک می زده است.

دکتر می گوید: «چقدر تجربه شما و بچه هاتون شبیهه مگه نه؟ بچه های چنین پدر و مادرهایی خشونت رو مثل آهنربا به خودشون جذب می کنن. همه خانواده اسیر این زنجیر میشن. خشونت مثل ویروسه. یه بار که وارد بدنمون بشه نسل ها ادامه پیدا می کنه.» نسرین می گوید: «یعنی بچه های منم این ویروس رو گرفتن؟ منم گفتم شبیه مادرم نمیشم از اون بدتر شدم!» دکتر می گوید: «همونطور که گفتن این مثل یه زنجیره. شما به عنوان یه زن آگاه برای قطع کردن این زنجیر اومدین. زنی که تو بپگب تجربه های شما رو داشته همه چی رو سفید و سیاه می بینه. ما عاشق آدمایی می شیم که تجربه ای شبیه تجربه کودکیمون بهمون بدن و اسمش رو تقدیر می ذاریم. در حالی که خودمون اون آدما رو انتخاب کردیم.» نسرین می گوید: «من اون آیدین آروم و سر به راه رو ول کردم و مهمت رو انتخاب کردم چون منو به آسمونا می برد. از اون بالا بدجوری خوردم زمین.» دکتر از نسرین می خواهد که به جلساتشان ادامه دهند و بعد از نسرین می پرسد: «اگه مهمت تغییر کنه حاضرین باهاش ادامه بدین؟»

نسرین با خجالت می گوید: «نمی خوام بچه هام بدون پدر بزرگ بشن.» بعد از او مهمت به اتاق می رود و از دکتر می پرسد نسرین به او چه گفته و دکتر می گوید روزهای خوش گذشته و خاطرات خوبشان را مرور کرده اند. مهمت لبخندی می زند و می گوید: «من زنمو خیلی دوست دارم. ولی اون عوض شد. من نمی خوام بدون اونا زندگی کنم ولی اگه اونا بخوان می دونم باهاشون چی کار کنم!« دکتر می پرسد: «چی کار می کنین؟ می کشینشون؟» مهمت می گوید: «این چه حرفیه؟ من بدون اونا نمی تونم تحمل کنم!» و گریه اش می گیرد.
مهمت بعد از بیرون آمدن از اتاق مشاوره برای هفته بعد یک نوبت می گیرد و همسرش با لبخند او را نگاه می کند.
یکی از فروشنگان محله را در حالی که فشارش افتاده و بیهوش است به کلینیک می آورند و دکتر بعد از دادن آب قند به او از او می پرسد که چه شده و می فهمد پسر از خانواده فقیری از کارادنیز برای کار آمده و چهار روز است که نخوابیده و غذا نخورده است. او بعد از کمی گفتگو با پسر می فهمد که او در یک قرعه کشی مقدار زیادی پول برنده شده و از هیجان زیاد نمی داند با پولش چه کند و شوکه شده است. دکتر لبخندی می زند و از او می خواهد فعلا چیزی بخورد تا بعد با هم صحبت کنند.
شب ملیحا به یاد کودکی و چرخ و فلکی که هیچ وقت نتوانست سوارش شود به شهربازی می رود و سوار چرخ و فلک بزرگ آن می شود. آخر شب تلفن دکتر زنگ می خورد و خبری به او می رسد که او را شوکه می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا